گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی

یادآوردی جهان را ز آنک در سر داشتی

زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی

ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی

جان همی‌تابید از نور جلالت موج موج

ز آنک تو در بحر جان دریا و گوهر داشتی

پیش حیرتگاه عشقت جمله شیران در طلب

بس که لرزیدند و افتادند و تو برداشتی

هم تو جان را گاه مسکین و اسیر انداختی

هم تواش سلطان و شاهنشاه و سنجر داشتی

صد هزاران را میان آب دریا سوختی

صد هزاران را میان آتشی تر داشتی

در یکی جسم طلسم آدمی اندر نهان

ای بسی خورشید و ماه و چرخ و اختر داشتی

در چنین جسم چو تابوتی میان خون و خاک

این شهید روح را هر لحظه خوشتر داشتی

آفتابا پیش تو هر ذره‌ای کو شکر کرد

مر دهان شکر او را پر ز شکر داشتی

از نمک‌های حیاتت این وجود مرده را

تازه و خوش بو چو ورد و مشک و عنبر داشتی

شمس تبریزی ز عشقت من همه زر می‌زنم

ز آنک تو بالا و پست عشق پرزر داشتی

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

ابن یمین

یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران

گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی

حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم

آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی

گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین

[...]

محتشم کاشانی

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی

یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی

کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا

یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی

کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود

[...]

صائب تبریزی

دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟

باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی

سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود

بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی

نیست امروز این گرانی پله ناز ترا

[...]