یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
از دلش یکیک بدست مکرمت برداشتی
بیگنه با من ندانم تا شرنگ افشان چراست
آنکه گفتاری بشیرینی چو شکر داشتی
از رهی بد خدمتیی چون نیامد در وجود
تا ز طبع نازک او چشم کیفر داشتی
پس چرا از سایه لطف خودم محروم داشت
آنکه با من صفوت خورشید خاور داشتی
کی چو من عیسی دمی کردی درینمنزل مقام
گر ببودی اش خری یا اجره خر داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد ایام خوب گذشته و توجهی که از یک شخص خاص (درویش صاحبقران) دریافت کرده، میپردازد. او به ویژگیهای نیک آن فرد اشاره میکند که مانند حاتم طایی در بخشندگی و جلال بوده است. شاعر از غمهای خود میگوید و چگونه آن شخص توانسته است با محبت خود، از بار غمهای او بکاهد. او همچنین از اینکه چرا اکنون از لطف آن فرد محروم است، ابراز تأسف میکند و به یاد میآورد که چگونه در گذشته به او مانند خورشید پرنور نزدیک بوده است. در پایان، اشارهای به مقام و شخصیت خود دارد و سؤال میکند که آیا او هم مانند دیگران بیارزش بوده است یا خیر.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی هستم که درویشی با مقام والایش گاهی به من که خدمتگزارش بودم توجه میکرد.
هوش مصنوعی: حاتم طایی، که به عنوان یکی از بزرگترین بخیلان شناخته میشود، در جلال و عظمتش به گونهای است که بخشندگیاش هر روز بیشتر از روز قبل است. او ویژگیهای روحانی و دینی را نیز با بزرگواریاش به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر هزاران غم بر دل ابن یمین نشسته باشد، از دلش یکی یکی با لطف و مهربانی برداشتهای.
هوش مصنوعی: بیگناهی من را نمیدانم، اما میدانم که دلیل تلخی آن، کسی است که سخنانی شیرین و دلنشین مانند شکر داشت.
هوش مصنوعی: از طرز عمل بدی که داشتی، هیچ سودی به دست نیاوردم. چون خُلق نرم و لطیف او، تو را از عذاب و تنبیه حفظ کرده است.
هوش مصنوعی: پس چرا کسی که با من همچون خورشید روشن بود، از نعمت و سایه محبت من بیبهره ماند؟
هوش مصنوعی: کیست که مانند من، در این دنیا روح خداوندی عیسی را تجربه کرده باشد؟ اگر او در این مکان حضور داشت، آیا میتوانستی او را خریداری کنی یا پاداشی برای او فراهم کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی
زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی
ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی
جان همیتابید از نور جلالت موج موج
[...]
کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی
کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا
یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی
کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود
[...]
دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی
سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود
بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی
نیست امروز این گرانی پله ناز ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.