کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی
کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا
یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی
کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود
ضربت شمشیر مرگم از میان برداشتی
آن که رفت و یاد خلق او مرا دیوانه ساخت
کاشکی خوی پری رویان دیگر داشتی
تن که بر بستر ز درد هجر او پهلو نهاد
کاش از خشت لحد بالین و بستر داشتی
محتشم کز درد دوری خاک بر سر میکند
وه چه بودی گر اجل را راه بر سر داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر آرزو میکند که ای کاش معشوقش او را از رنج و ستمش رهایی میبخشید یا حداقل او قدرت تحمل فراقش را داشت. او از بوی وفا و محبت گله میکند و میگوید ای کاش هرگز این محبت را تجربه نکرده بود. شاعر حسرت میخورد که ای کاش مرگ یا جدایی زودتر از او دور میشد و اشاره میکند که یاد معشوقش او را دیوانه کرده است. همچنین، از درد جدایی و آرزوی نداشتن عذاب بر روی تخت مرگ سخن میگوید و در نهایت به حسرت خود از نداشتن فرصت و زمان برای دیدار معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش معشوق من همیشه در آزار و ستم بود و من نیز از درد فراق او تحمل بیشتری داشتم.
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز از آن گل، بوی وفا را احساس نمیکردم. یا وقتی که رفتی، دل پرپر من، کمتر از این فریاد میزد.
هوش مصنوعی: ای کاش قبل از اینکه این شمع از کنار من برود، ضربهی شمشیر مرگم را از میان برمیداشتی.
هوش مصنوعی: کسی که از کنارم رفت و یادش مرا دیوانه کرده، ای کاش تو هم زیباییهای دیگری داشتی.
هوش مصنوعی: تن خسته و آسیبدیدهام به خاطر جدایی از او روی زمین درازی کشیده، ای کاش که به جای این بستر سنگی، مکانی راحتتر و نرمتر داشتم تا بتوانم کمی آرامش تجربه کنم.
هوش مصنوعی: محتشم، از درد دوری، خاک را بر سر میریزد و ای کاش اگر مرگ راهی به سمت او داشت، وضعیتش بهتر بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی
زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی
ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی
جان همیتابید از نور جلالت موج موج
[...]
یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
[...]
دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی
سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود
بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی
نیست امروز این گرانی پله ناز ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.