سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی
ز آنک مسی در صفت خلخال زرین نیستی
راست گو جانا که امروز از چه پهلو خاستی
چیز دیگر گشتهای تو رنگ پیشین نیستی
در رخ جان رنگ او دیدم بپرسیدم از او
سر چنین کرد او که یعنی محرم این نیستی
دوش آمد خواجهای بر در بگفتش عشق او
سیم و زر داری ولیکن مرد زرین نیستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوقی مینگرد که تغییر کرده و دیگر آن حالت قبلی را ندارد. او از معشوق میپرسد که چرا اینگونه شده و به او میگوید که هرچقدر نیز زینتها و زیباییها داشته باشد، همچنان در عمق وجودش ناپاک و فاقد ارزشهای واقعی است. شاعر با اشاره به زیباییهای ظاهری، به باطن ناپاک اشاره میکند و نشان میدهد که صرف داشتن ظاهر زیبا کافی نیست.
هوش مصنوعی: اگر بر پای بت چین سر گذاشتهای، به خاطر این است که تو به اندازهٔ آن زرین نمیدرخشی و در واقع چیزی از آن مقام و زیبایی نداری.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، لطفاً راست بگو امروز چرا اینگونه تغییر کردهای؟ تو دیگر آن فرد قبلی نیستی و رنگ و رویت عوض شده است.
هوش مصنوعی: در چهره جان رنگ او را مشاهده کردم. از او سؤال کردم که چرا اینگونه است. او پاسخ داد که این مقام و راز برای تو قابل دسترسی نیست.
هوش مصنوعی: دیروز مردی ثروتمند به درب خانه آمد و به او گفتند که عشق او ارزشمند است چون مانند نقره و طلا میدرخشد، اما در عین حال او انسان باارزشی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.