هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی
نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی
ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را
این زمین خاک همچون آسمان درواستی
در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی
ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی
دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را
خود طناب خیمههای جمله بر دریاستی
گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان
بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی
روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا
گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی
خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او
جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی
حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب
گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر تمجید از عشق و زیبایی معشوق است و بیانگر احساسات عمیق شاعر در ارتباط با عشق و معشوق خود میباشد. شاعر اشاره میکند که هر کس به سوی محبوبی برود، باید با شجاعت و اراده به آنجا رو کند. او عشق را به عنوان نیرویی پرقدرت توصیف میکند که حتی در دل سختترین شرایط، زیبایی و والایی را به وجود میآورد. تصویرسازیهای به کار رفته در شعر نشاندهندهٔ شدت احساسات عاشقانه و تاثیری است که عشق بر زندگی انسان دارد، و این نکته را میسازد که معشوق، نور و حیات است و بدون او زمین و آسمان مساوی و بیمعنا خواهند بود. در نهایت، شاعر به زیبایی و جلال معشوق، شمس الدین تبریزی، اشاره میکند و بیان میدارد که تنها در برابر چنین زیبایی، کسی میتواند ناچیز و بیاهمیت جلوه کند.
هوش مصنوعی: هر گاه دلی به سمت گلزار محبوب رو کند، در دل هر خار غم هم به نوعی زیبایی و شگفتی میشود که به رشد و دلانگیزی جان میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر غیرت تو برانگیخته نمیشد، هیچگاه نمیتوانستی چهرهی جانش را که همچون آتش در رنگ است، به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر نگهبان نور درخشان ماه نبود، این زمین خاکی همانند آسمان مینمود.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر محبوب جان و دل را به خطر بیندازی، با تمام وجود و بهجزئیات، باید قدم برداری و به او نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: چشمهای ناآشنا عشق را میدیدند، در حالی که تو خود را مانند طنابی برای چادرهای دیگران دریا کرده بودی.
هوش مصنوعی: اگر اشک عاشقان به خاطر تو نبود، هر قطره آب چشمی تصویری از آن مینا را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر در روز و شب آتش عشق مرا میدیدی، همیشه گرم و شاداب میبودید. روزها دیروز به من تعلق داشتند و فردا برای توست.
هوش مصنوعی: اگر خاک شوی، معشوق ما تو را خواهد خواست وگرنه در جای دیگر، محبت هر عاشق را فراتر از آسمان و گنبد آبی نمیتواند یافت.
هوش مصنوعی: حسن شمس الدین تبریزی چهرهاش را از پشت نقاب بیرون آورده و اگر این کار را نمیکرد، در برابر او، هنوز هم خدمتکار و خموش باقی میماندیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشت گویی گستریده حله دیباستی
کوه گویی توده بیجاده و میناستی
کشتزار از سبزه گویی آسمانستی درست
وآسمان ساده را گویی کنون صحراستی
ارغوان لعل گویی دو لب معشوق ماست
[...]
این چه خیمه است این که گوئی پر گهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگان از میناستی
باغ اگر بر چرخ بودی لاله بودی مشتری
چرخ اگر در باغ بودی گلبنش جوزاستی
از گل سوری ندانستی کسی عیوق را
[...]
آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی
مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی
خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است
عیش ما خوش نیست بی او کاشکی با ماستی
گرچه می خوردست و از مستی به خواب اندر شدست
[...]
خسروا بشنو فزونی از چون من کام کاستی
راستی بتوان شنود آخر هم از ناراستی
شرم دار آخر مجو زین بیشتر ازار خلق
از برای بیوفایی تاکسی کم کاستی
زشت باشد بهر دنیا موری آزردن ولیک
[...]
در فنای محض افشانند مردان آستی
دامن خود برفشاند از دروغ و راستی
مرد مطلق دست خود را کی بیالاید به جان
آخر ای جان قلندر از چه پهلو خاستی
سالکی جان مجرد بر قلندر عرضه داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.