گنجور

 
مولانا

ساقی انصاف خوش لقایی

از جا رفتم تو از کجایی

گر بنده بگویمت روا نیست

ترسم که بگویمت خدایی

خاموش نمی‌هلی که باشم

راه گفتن نمی‌گشایی

می‌افشاری مرا چو انگور

معشوق نه‌ای مرا بلایی

گر چشم ببندم از تو کفر است

زیرا که تو نور می‌فزایی

ور بگشایم بگویی منگر

در ما تو بدیده هوایی

 
 
 
ناصرخسرو

ای غره شده به پادشائی

بهتر بنگر که خود کجائی

آن کس که به بند بسته باشد

هرگز که دهدش پادشائی؟

تو سوی خرد ز بندگانی

[...]

سنایی

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

با خاک در تو آشنایی

خوشتر ز هزار پادشایی

دیده رخ راز مه ببیند

بر عارض تو ز روشنایی

از نکتهٔ طوطی لب تو

[...]

سید حسن غزنوی

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه