ای بیتو محال جان فزایی
وی در دل و جان ما کجایی
گر نیم شبی زنان و گویان
سرمست ز کوی ما درآیی
جان پیش کشیم و جان چه باشد
آخر نه تو جان جان مایی
در بام فلک درافتد آتش
گر بر سر بام خود برآیی
با روی تو کیست قرص خورشید
تا لاف زند ز روشنایی
هم چشمی و هم چراغ ما را
هم دفع بلا و هم بلایی
در دیده ناامید هر دم
ای دیده دل چه مینمایی
ای بلبل مست از فغانت
میآید بوی آشنایی
مینال که ناله مرهم آمد
بر زخم جراحت جدایی
تا کشف شود ز ناله تو
چیزی ز حقیقت خدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق شاعر نسبت به معشوق و نبود او اشاره دارد. شاعر میگوید که زندگی بدون معشوق امکانپذیر نیست و او در دل و جان همه هست. اگر معشوق نیمهشب به سراغشان بیاید، جانشان را فدای او خواهند کرد. شاعر تأکید میکند که او جان جانهاست و حتی در آسمان نیز نورش چون خورشید بینظیر است. شعر ناله و دلتنگی بلبل را نیز به تصویر میکشد که از دوری معشوق رنج میبرد و امیدوار است که تنها از طریق نالهاش حقیقت الهی نمایان شود. این اشعار بیانگر عشق، جدایی و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگی امکانپذیر نیست و وجود تو در دل و جان ما احساس میشود، اما تو کجایی؟
هوش مصنوعی: اگر شب نیمه، زنان و مردان شاد و خوشحال از سمت کوی ما وارد شوند،
هوش مصنوعی: جان خود را نیز فدای تو میکنیم، اما جان چه ارزشی دارد در حالی که تو خود جان جانها هستی.
هوش مصنوعی: اگر آتش در آسمان بر بام خانه تو بیفتد، تو هم باید به سراغ آن بیایی و آن را خاموش کنی.
هوش مصنوعی: هیچکس به زیبایی تو نیست که بتواند به روشنی تو افتخار کند.
هوش مصنوعی: ناسازگاری و ناهماهنگی در زندگی ما باعث میشود که هم از خطرات محافظت شویم و هم خود را در مقابل مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید، آماده کنیم.
هوش مصنوعی: ای چشم دل، هر لحظه در چشمان ناامید چه چیزی را نشان میدهی؟
هوش مصنوعی: ای بلبل، صدای دلانگیز تو موجب میشود بویی آشنا به مشام برسد.
هوش مصنوعی: او از درد جدایی مینالد و میگوید که این ناله، به نوعی آرامشبخش و مداوی برای زخمهای ناشی از جداییاش شده است.
هوش مصنوعی: تا از ناله و شکایت تو، حقیقت هایی درباره خداوند آشکار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غره شده به پادشائی
بهتر بنگر که خود کجائی
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشائی؟
تو سوی خرد ز بندگانی
[...]
ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی
ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی
خورشید نهان شود ز گردون
[...]
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گرهگشایی
ای مونس جان من کجائی
از دیده من چرا جدائی
چون دل دهدت که هر زمانی
صد باره به نزد من نیائی
در دل شغب و دغا چه داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.