گنجور

 
مولانا

کژزخمه مباش تا توانی

هر زخمه که کژ زنی بمانی

پیر است عروس عیش دنیا

مرگش طلبی اگر ستانی

تا رخ ننمود جمله نور است

چون رخ بنمود شد دخانی

از سیل بلا چو کاه مگریز

در عشق و ولا چو پهلوانی

چون آب روان به هر نباتی

باید که حیات را رسانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه