اگر یار مرا از من برآری
من او گشتم بگو با او چه داری
میان ما چو تو مویی نبینی
تو مانی در میان شرمساری
ببین عیب ار چه عاشق گشت رسوا
نباشد عار گر بحری است عاری
بیا ای دست اندر آب کرده
کلوخ خشک خواهی تا برآری
تو خواهی همچو ابر بازگونه
که باران از زمین بر چرخ باری
چو ناخن نیز نگذارد تو را عشق
روا باشد که آن سر را بخاری
قراری یابی آنگه بر لب عشق
چو ساکن گشتهای در بیقراری
مکن یاد کسی ای جان شیرین
که نشناسد خزان را از بهاری
نداند عطسه را زان لاغ دیگر
نداند شیر از روبه عیاری
بگفتم ای ونک غوطی بخوردم
در آن موج لطیف شهریاری
شدم از کار من از شمس تبریز
بیا در کار گر تو مرد کاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس عاشقانه و دلتنگی است. شاعر به یار خود میگوید اگر او از او جدا شود، چه احساسی خواهد داشت. او به وجود فاصله و مشکلات در رابطه اشاره میکند و از یار خود میخواهد که از یاد کسی که تفاوت فصول را نمیفهمد، پرهیز کند. شاعر همچنین به دوگانگی عشق و بیقراری اشاره میکند و تأکید دارد که واقعیات عشق را باید شناخت. در پایان، به شمس تبریزی اشاره میکند و خواهان همکاری و همراهی در این مسیر عاشقانه میشود.
هوش مصنوعی: اگر محبوب من از من دور شود، من نیز به او تبدیل میشوم. بگو که چگونه با او رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر در میان ما فردی چون تو وجود نداشته باشد، تو همچنان در میانه شرم و احساس گناه خواهی ماند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق دچار رسوایی شده است، نباید او را سرزنش کرد؛ زیرا اگر عشق واقعاً عمیق و پاک باشد، هیچ عیبی در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بیا، ای کسی که در آب دستانت را غوطهور کردهای، اگر میخواهی خاک خشک را به بالای آب بیاوری، باید تلاش کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، مانند ابرها خواهی شد و مانند بارانی که از زمین به آسمان میرود، دوباره بازگشتی.
هوش مصنوعی: عشق به تو این اجازه را نمیدهد که دست از کار بکشانی، چون همچنان که ناخن بر بدن چسبیده است، این احساس نیز به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: زمانی که بر لب عشق قرار میگیری، خود را در حالی میبینی که در بیقراری و طپش احساسات ساکن شدهای.
هوش مصنوعی: عزیزم، به یاد کسی نباش که تفاوت بین بهار و خزان را نمیداند.
هوش مصنوعی: کسی که به یک چیز خاص آشنا نیست، نمیتواند تفاوتها را درست تشخیص دهد. به همین ترتیب، برخی از افراد نمیتوانند برای یک چیز پیشپا افتاده، ارزش واقعی آن را بشناسند.
هوش مصنوعی: گفتم ای ونک، من در آن موج نازک و زیبا غرق شدم مثل یک پادشاه.
هوش مصنوعی: من از فعالیتهایم خسته شدم و به کمک شمس تبریز نیاز دارم، بیا و در کار من کمک کن، زیرا تو فرد قابلاعتمادی هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.