مرا چون ناف بر مستی بریدی
ز من چه ساقیا دامن کشیدی
چنین عشقی پدید آری به هر دم
پدیدآرنده چون ناپدیدی
دهل پیدا دهلزن چون است پنهان
زهی قفل و زهی این بیکلیدی
جنون طرفه پیدا گشت در جان
جنون را عقلها کرده مریدی
هزاران رنگ پیدا شد از آن خم
منزه از کبودی و سپیدی
دو دیده در عدم دوز و عجب بین
زهی اومیدها در ناامیدی
اگر دریای عمانی سراسر
در آن ابری نگر کز وی چکیدی
در آن دکان تو تخته تخته بودی
اگر خود این زمان عرش مجیدی
در اقلیم عدم ز آحاد بودی
در این ده گرچه مشهور و وحیدی
همان جا رو چنان ز آحاد میباش
از آن گلشن چرا بیرون پریدی
بر این سو صد گره بر پایت افتاد
ز فکر وهمی و نکته عمیدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل احساساتی عمیق و متناقض از عشق و مستی را به تصویر میکشد. او به ساقی میگوید که چگونه با قطع کردن مستیاش به او آسیب رسانده و در عین حال از او میخواهد که دامنش را نکشد. عشق او به گونهای است که از هر دم جان تازهای میگیرد، در حالی که خود نیز غایب است.
شاعر به جنون و عقل اشاره میکند و از تضادهای معنایی و احساسی در زندگی و عشق سخن میگوید. او به رنگهای متعدد و زیبا در عشق اشاره میکند که فراتر از سیاهی و سفیدی است.
شاعر در نهایت از سرنوشت و مکانی که در آن قرار دارد، مینویسد و به خود میگوید که باید نسبت به محدودیتها و مشکلات آگاه باشد و در عین حال به جستجوی زیباییها و معانی عمیقتر ادامه دهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که مستیام را از من جدا کردی و مرا همچون ناف دامن کشیدی، دیگر چه از من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه چنین عشقی را به وجود میآوری، مانند خالق که در هر لحظه قابل مشاهده است و به ناگاه ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: صدای دهل شنیده میشود و نوازنده آن که در پسزمینه قرار دارد، معلوم نیست. قفلی بر در وجود دارد که بدون کلید، به سختی میتوان به آن دسترسی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: دیوانگی به شکل عجیبی در دل عاشقانه پیدا شد و عقلها اسیر و پیرو آن جنون شدند.
هوش مصنوعی: هزاران رنگ از آن جام صاف و زلال ظاهر شد، بدون هیچ نشانهای از سیاهی و سفیدی.
هوش مصنوعی: دو چشم در دنیای عدم باورها و حیرتها را مینگرند، چه امیدهای بزرگی در دل ناامیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر در دریای عمان همهجا ابری باشد و از آن ابرها باران بریزد، در این صورت...
هوش مصنوعی: اگر تو در آن دکان خود به صورت تکهتکه و ناقص وجود داشتی، حالا جایگاه تو در عرش و دنیای بزرگتر بسیار عالی و باارزش است.
هوش مصنوعی: در سرزمینی که وجود ندارد، تو از میان افراد شناخته شده و منحصر به فردی. اگرچه در این مکان مشهور و خاص هستی.
هوش مصنوعی: در آن مکان، به شکلی از افرادی که در окружаю тебя هستند، رفتار کن و نپرس چرا از آن باغ دلانگیز خارج شدهای.
هوش مصنوعی: در اینجا، تو با مشکلات و موانع زیادی روبهرو شدهای که ناشی از افکار و تصورات خودت هستند. این مشکلات باعث شدهاند که تو نتوانی به درستی پیش بروی و احساس گرهخوردگی و محدودیت کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون کاین بزم دامادی بدیدی
سرود و آفرین هر دو شنیدی
دلم بردی نگارا وارمیدی
جزاکالله خیرا رنج دیدی
به جان چاکرت ار قصد کردی
بحمدالله بدان نهمت رسیدی
خطا گفتم من از عشقت به حکمت
[...]
چو بانگ سبز در سبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بر دمیدی
تو در آیینهٔ روی خویش دیدی
تو پنداری سخن از خود شنیدی
چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
که ناگه دامن از من درکشیدی
چه افتادت که از من برشکستی؟
چرا یکبارگی از من رمیدی؟
به هر تردامنی رخ مینمایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.