مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری
هر آنچ دوش میگفتم ز بیخویشی و بیماری
وگر ناگه قضاء الله از اینها بشنود آن مه
خود او داند که سودایی چه گوید در شب تاری
چو نبود عقل در خانه پریشان باشد افسانه
گهی زیر و گهی بالا گهی جنگ و گهی زاری
اگر شور مرا یزدان کند توزیع بر عالم
نبینی هیچ یک عاقل شوند از عقلها عاری
مگر ای عقل تو بر من همه وسواس میریزی
مگر ای ابر تو بر من شراب شور میباری
مسلمانان مسلمانان شما دلها نگهدارید
مگردا کس به گرد من نه نظاره نه دلداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به درد و رنج دل خود از بیخودی و بیماری میپردازد و بیان میکند که اگر قضا و قدر الهی از او بشنود، قادر است از اسرار عشق و هجران بگوید. او اشاره میکند که در نبود عقل، زندگی پر از پریشانی و افسانه میشود و انسانها از خرد دور میشوند. شاعر از عقل و شور و شوقی که در دل خود دارد سخن میگوید و به مسلمانان توصیه میکند که دلهای خود را حفظ کنند و از او دوری جسته و نظاره نکنند.
هوش مصنوعی: شاید نمیدانید که وقتی با معشوق صحبت میکنم و او را کمک میکنم، هر آنچه را که دیروز درباره بیتابی و درد دل گفتم، به حق بیان میکنم.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان ارادهی خداوند به این امر تعلق گیرد، آن معشوق خود بهتر میداند که در دل دیوانهاش در شب تار چه میگذرد و چه احساسی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل در خانه نباشد، اوضاع آشفته و بینظم خواهد بود. گاهی ماجراها به هم میریزد، گاهی آرامش میکند و گاهی به جنگ و جدل میانجامد، و گاهی هم به گریه و نالیدن.
هوش مصنوعی: اگر خداوند شور و شوق مرا در بین مردم پخش کند، هیچکس عاقل نخواهد شد و همه از عقل خود بیبهره خواهند بود.
هوش مصنوعی: ای عقل، آیا تو همهی وسواسهایت را بر من نازل میکنی؟ ای ابر، آیا تو شراب شور را بر من میبارانی؟
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، شما باید دلهای خود را حفظ کنید و مراقب باشید که هیچکس به دور و بر من نیاید، نه کسی که نظارهگر باشد و نه کسی که دلدار یا مونس من شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.