دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی
بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان میپز
زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی
نشان بدهم که کس ندهد نشان این است ای خوش قد
که آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی
تو عقلا یاد میداری که شاه عقلم از یاری
چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی
دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر
چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
ببین ساقی سرکش را بکش آن آتش خوش را
چه دانی قدر آتش را که آن جا کودک خردی
ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی
ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و واژههایی است که به آتش و میپردازند. شاعر از ساقی میخواهد تا زودتر شراب بیاورد. او به عشق و راحتی ناشی از نوشیدن شراب اشاره میکند و از زیبایی باغ و انگور سخن میگوید. همچنین به تأثیرات دلسوز و آتشین عشق اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه این احساسات میتوانند انسان را از خود بیخود کنند. شاعر با ذکر تصاویری از آتش و زر، تضاد میان شادی و درد را به تصویر میکشد و در نهایت اهمیت آتش عشق را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: دل آتشین من مثل گوگرد در آتش میسوزد، به ساقی بگو که زود برگردد و از ابتدا قدحی را پر کند، زیرا آخرین درد ناشی از آن، از همان اول آغاز میشود.
هوش مصنوعی: بیایید، ای ساقی! تو که میدانی چطور میتوان خاموشی را شکست. بدان که این شراب با طعم بهشتی، همچون یک باغ سرسبز و گلهای زیبای رز است که از انگورهای فشرده به دست آمده است.
هوش مصنوعی: میخواهم نشانت بدهم که هیچکس نتواند نشانی از آن شب را بدهد. ای خوشقد، تو آن شب مرا در حالتی از بیخودی بردی که در ذهنم رازی از آن مهرو همچنان باقی است.
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که وقتی به من آن نوشیدنی داغ را دادند، عقل و درک من از بین رفت و من به بیخیالی کشیدم.
هوش مصنوعی: دو ظرف آورد آن معشوق، یکی از آتش و دیگری پر از طلا. اگر مانند طلا آتش را بگیری، آن را به نفع خودت میبری.
هوش مصنوعی: ببین، ای ساقی، سرکش و شاداب را، آن آتش زیبا و دلنشین را بکش. تو چه میدانی ارزش این آتش را، چرا که در آن مکان، کودک کوچک و ناتوانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از آتش شاد برخیزی، از وجود شمسالدین تبریزی خوشحال شو و اگر از طلا بگریزی، مثل طلا محو و ذوب خواهی شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی
وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی
همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی
خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی
ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی
[...]
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه
[...]
دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
قدم مردانه نه کانجا به گردی میرود مردی
خبر داری که درد او برآوردست گرد از من
نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی
چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز
[...]
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی
طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو
که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی
رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان
[...]
به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی
به دردی مردن اولیتر که درماندن به بی دردی
خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع
به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی
دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.