گنجور

 
مولانا

دل بر ما شده‌ست دلبر ما

گل ما بی‌حدست و شکر ما

ما همیشه میان گلشکر‌یم

زان دل ما قوی‌ست در بر ما

زَهره دارد حوادث‌طبعی

که بگردد به‌گِرد لشکر ما؟

ما به پر می‌پریم سوی فلک

زانک عرشی‌ست اصل جوهر ما

ساکنان فلک بخور کنند

از صفات خوش معنبر ما

همه نسرین و ارغوان و گل است

بر زمین شاهراه کشور ما

نه بخندد نه بشکفد عالم

بی نسیم دم منور ما

ذره‌های هوا پذیرد روح

از دم عشق روح‌پرور ما

گوش‌ها گشته‌اند محرم غیب

از زبان و دل سخنور ما

شمس تبریز ابرسوز شده‌ست

سایه‌اش کم مباد از سر ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۴۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# حوادثْ‌طبع صفت است برای آدمی. بنابراین حوادث ساکن خوانده می‌شود.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم