گنجور

 
مولانا

ایا دلی چو صبا ذوق صبح‌ها دیده

ز دیده مست شدی یا ز ذوق نادیده

گهی به بحر تحیر گهی به دامن کوه

کمر ببسته و در کوه کهربا دیده

ورای دیده و دل صد دریچه بگشاده

برون ز چرخ و زمین رفته صد سما دیده

چو جوششی و بخاری فتاد در دریا

ز لذت نظرش رست در قفا دیده

چو موج موج درآمیخت چشم با دریا

عجب عجب که همه بحر گشت یا دیده

به پیش دیده دو عالم چو دانه پیش خروس

چنین بود نظر پاک کبریادیده

نه طالب است و نه مطلوب آن که در توحید

صفات طالب و مطلوب را جدا دیده

اله را که شناسد؟ کسی که رست ز لا

ز لا که رست بگو: عاشق بلادیده

رموز لیس و فی جبتی بدانسته

هزار بار من این جبه را قبا دیده

دهان گشاد ضمیر و صلاح دین را گفت

تویی حیات من ای دیدهٔ خدادیده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

منم به دیدهٔ معنی همه خدا دیده

کشیده درد ولی عاقبت دوا دیده

ز ریگ‌های بیابان و برگ‌های درخت

هزار رهبر و ره بین و رهنما دیده

ز پیشگاه عدم تا به آستان وجود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

توئی که راحت جانی و دیده را دیده

توئی که مثل جمال تو دیده نادیده

فروگرفت خیالت سواد مردم چشم

چنانکه نیست تمیز از خیال تا دیده

مرا دلیست چو آئینه روشن و صافی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه