گنجور

 
ناصر بخارایی

منم به دیدهٔ معنی همه خدا دیده

کشیده درد ولی عاقبت دوا دیده

ز ریگ‌های بیابان و برگ‌های درخت

هزار رهبر و ره بین و رهنما دیده

ز پیشگاه عدم تا به آستان وجود

هزار گونه ز الّا و لا بلا دیده

نهاده گوش ولی در فنا بقا جُسته

گشاده چشم ولی در خلاء ملا دیده

ز دست ساقی وصلش به بامداد الست

درون ساغر قالوا بلی بلا دیده

هزار بار بپیموده سقف گردون را

جهان عالم معنی پر از سما دیده

مگوی ناصر از این ماجرا که نتوان دید

شعاع شمع تجلی به چشم نادیده