گنجور

 
مولانا

برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده

جویان و پای کوبان از آسمان رسیده

ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی

آخر در این کشاکش کس نیست پاکشیده

بهر رضای مستی برجه بکوب دستی

دستی قدح پرستی پرراوق گزیده

ما را مبین چو مستان هر چه خورم می است آن

افیون شود مرا نان مخموری دو دیده

نگذاشت آن قیامت تا من کنم ریاضت

آن دیده‌اش ندیده گوشیش ناشنیده

او آب زندگانی می‌داد رایگانی

از قطره قطره او فردوس بردمیده

از دوست هر چه گفتم بیرون پوست گفتم

زان سر چه دارد آن جان گفتار دم بریده

با این همه دهانم گر رشک او نبستی

صد جای آسمان را تو دیدیی دریده

یخدان چه داند ای جان خورشید و تابشش را

کی داند آفرین را این جان آفریده

با این که می‌نداند چون جرعه‌ای ستاند

مستی خراب گردد از خویش وارهیده

تبریز تو چه دانی اسرار شمس دین را

بیرون نجسته‌ای تو زین چرخه خمیده

 
 
 
عطار

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده

سرمست اوفتاده دل از جهان بریده

وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته

تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده

ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم

[...]

اثیر اخسیکتی

ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده

شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده

در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر

جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده

آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش

[...]

مولانا

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده

دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده

دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری

تا شحنه فراقت دستان دل بریده

از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده

[...]

حکیم نزاری

ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده

آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده

بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته

بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده

آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته

[...]

کمال خجندی

اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده

در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده

باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب

گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده

از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه