برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده
جویان و پای کوبان از آسمان رسیده
ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی
آخر در این کشاکش کس نیست پاکشیده
بهر رضای مستی برجه بکوب دستی
دستی قدح پرستی پرراوق گزیده
ما را مبین چو مستان هر چه خورم می است آن
افیون شود مرا نان مخموری دو دیده
نگذاشت آن قیامت تا من کنم ریاضت
آن دیدهاش ندیده گوشیش ناشنیده
او آب زندگانی میداد رایگانی
از قطره قطره او فردوس بردمیده
از دوست هر چه گفتم بیرون پوست گفتم
زان سر چه دارد آن جان گفتار دم بریده
با این همه دهانم گر رشک او نبستی
صد جای آسمان را تو دیدیی دریده
یخدان چه داند ای جان خورشید و تابشش را
کی داند آفرین را این جان آفریده
با این که مینداند چون جرعهای ستاند
مستی خراب گردد از خویش وارهیده
تبریز تو چه دانی اسرار شمس دین را
بیرون نجستهای تو زین چرخه خمیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حالتی از خلسه و مستی اشاره دارد و به دعوت برای بیداری و توجه به زیباییهای زندگی میپردازد. شاعر از می و مستی سخن میگوید و به عدم توجه انسانها به جمال و وجود حقایق عمیق زندگی اشاره دارد. او به سرشت انسان و روابطش با خدا و عالم هستی پرداخته و بیان می کند که انسانها باید از خواب غفلت بیدار شوند و به حقیقت زندگی توجه کنند. شاعر در نهایت میخواهد که به عمق معنای زندگی و اسرار آن پی ببرند و از خوشیهای زودگذر پرهیز کنند.
هوش مصنوعی: بیدار شو و ببین صبحی تازه فرا رسیده است. آبهایی که به جریان افتاده و افرادی که شاداب و پرانرژی از آسمان در حال آمدن هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا در این لحظات شادی و نوشیدن، آرام نشستهای؟ دیگر در این هیاهو و جنب و جوش کسی نیست که بتواند از آن لذت ببرد.
هوش مصنوعی: به خاطر خشنودی و شوقی که از مستی دارید، با قوت روی به شادی بیاورید و با دستان پر قدحهای شراب، لذت را بچشید.
هوش مصنوعی: نگاه نکن به حالتم که مثل مستان شدهام، هر چه میخورم برایم مانند شراب است. این مستی به قدری زیاد است که باعث میشود نان و خوراکیام هم به نوعی مستی و سرخوشی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: او نگذاشت تا من خود را ممارست دهم و سختی بکشم، زیرا نه چهرهاش را دیدهام و نه صدایش را شنیدهام.
هوش مصنوعی: او بهصورت رایگان به من آب زندگی میدهد و از هر قطرهاش میتوان به بهشتی دست یافت.
هوش مصنوعی: من از دوست هر چه گفتهام، فقط در ظاهر و پوستهی این حرفها بوده است. آن چه در پشت این سخنان نهفته است، جان کلام است که به نوعی ناتمام و ناقص بیان شده.
هوش مصنوعی: با وجود تمام اینها، اگر تو به من حسد نمیبردی، زحمتهای زیادی که برای دیدن آسمان کشیدم، به هدر نمیرفت.
هوش مصنوعی: هرگز یخدان نمیتواند بفهمد که خورشید چیست و تابش آن چگونه است، چرا که این جان، آفریدهای است که نمیتواند خالق خود را بشناسد.
هوش مصنوعی: اگرچه او میداند که وقتی یک جرعه نوشیده میشود، حال مستی و شوق به زودی از بین میرود و فرد به حال قبلی خود بازمیگردد.
هوش مصنوعی: تبریز، تو چه میدانی از رازهای شمس دین؟ تو که از این دایرهی شگفت، خارج نشدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر
جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده
آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش
[...]
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
[...]
ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده
آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده
بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته
بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده
آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته
[...]
اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.