یک جام ز صد هزار جان به
برخیز و قماش ما گرو نه
ما از خود خویش توبه کردیم
ما هیچ نمیرویم از این ده
یک رنگ کند شراب ما را
تا هر دو یکی شود که و مه
درویش ز خویشتن تهی شد
پر ده تو شراب فقر پر ده
برخیز و به زه کن آن کمان را
ماییم کمان و باده چون زه
برجای بماند عقل پرفعل
این است سزای پیر فربه
ما غم نخوریم خود کی دیدهست
تو بار کشی و او کند عه
بگریز ز غم به سوی شه رو
وز خانه عاریت برون جه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر دعوت میکند که از خودخواهيهای فردی دست بکشیم و به همبستگی و اتحاد برسیم. او از شراب به عنوان نمادی برای پیوند و همدلی سخن میگوید و به درویش اشاره میکند که از خود تهی شده و با فقر روبرو شده است. نویسنده بر این نکته تأکید دارد که نگرانی و غم بیفایده است و باید به سوی شادی و روشنایی برویم و از وابستگیها و دغدغههای بیمعنا فرار کنیم. در کل، شعر به موضوعاتی چون وحدت، رهایی از خودخواهی و جستجوی شادی و آرامش پرداخته است.
هوش مصنوعی: یک جام از صد هزار جان به بلند بگیر و بدان که ارزش ما بیشتر از این است.
هوش مصنوعی: ما از خودمان دست کشیدیم و به خود آمدیم، و هیچ کجا نمیرویم و در اینجا میمانیم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شراب ما را به یک رنگ و حالتی درمیآورد که ما و معشوقمان یکی شویم و هیچ جدایی بین ما نباشد. یعنی در حالت عشق و مستی، ارتباط عمیق و نزدیکی میان دو انسان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که درویش از خودخواهی و خودپسندی خالی شده است و از دیگران میخواهد که به او از شراب فقر و نیاز خود بدهند. به نوعی، او در پی رسیدن به روحی والاتر و آزادتر است و از تعلقات مادی فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: بلند شو و کمان را به زهاش بزن. ما مانند کمان و شراب هستیم که به هم پیوند خوردهاند.
هوش مصنوعی: عقل فعال و پرتوان به همین دلیل است که این عاقبت، نصیب کسی میشود که سن و سالش بیشتر است و تجربههای زیادی دارد.
هوش مصنوعی: ما نگران نیستیم، زیرا چه کسی تاکنون دیده است که تو بار را به دوش بکشی و او به تو خیانت کند؟
هوش مصنوعی: به سوی شهر برو و از غمها فاصله بگیر، از خانهای که به عاریه گرفتهای خارج شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر نامه نهاده مهر انده
یعنی کرمالکتاب ختمه
هر کو به هنر کند مباهات
یا فخر آرد به فضل و خامه
از فقر سیاه رو چو کلکست
وز پشت شکسته همچو نامه
باشد چو قلم تهیّ و عریان
[...]
ور دفع دهی تو و برون جه
در کس زنان خویشتن نه
از سر تو کس نگشته آگاه
در خلوت خاص لی مع اللّٰه
آن گوهر ناب را به من ده
صد منت ازان به جان من نه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.