آمد مه و لشکر ستاره
خورشید گریخت یک سواره
آن مه که ز روز و شب برون است
کو چشم که تا کند نظاره
چشمی که مناره را نبیند
چون بیند مرغ بر مناره
ابر دل ما ز عشق این مه
گه گردد جمع و گاه پاره
چون عشق تو زاد حرص تو مرد
بیکار شوی هزارکاره
چون آخر کار لعل گردد
بیکار نبودهست خاره
گر بر سر کوی عشق بینی
سرهای بریده بر قناره
مگریز درآ تمام بنگر
زنده شده گشتگان دوباره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای شب و تأثیر عشق بر دل انسانها اشاره میکند. او از سپیده دم و غروب ستارهها سخن میگوید و عقربههای عشق را به تصویر میکشد. عشق، مانند ابر، گاهی جمع و گاهی پراکنده میشود. وقتی عشق واقعی بر دل انسان حاکم میشود، همه تلاشها و کارها بیمعنا میشوند. همچنین، شاعر یادآور میشود که در کوی عشق، با وجود درد و جدایی، دوباره زندگی به جریان میافتد و آنچه که به نظر مرده میرسد، دوباره زنده میشود.
هوش مصنوعی: ماه نمایان شد و ستارهها مانند سربازان خورشید را ترک کردند و به کناری رفتند.
هوش مصنوعی: مهی که فراتر از روز و شب قرار دارد، چشمی وجود ندارد که بتواند به تماشای آن بپردازد.
هوش مصنوعی: چشمی که توانایی دیدن مناره را ندارد، چگونه میتواند پرندهای را که بر روی آن نشسته است ببیند؟
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر عشق به این ماه، گاهی مانند ابر جمع میشود و گاهی پاره پاره میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو در دل زنده میشود، حرص و طمع تو از بین میرود و انسان بیکار و بیهدف میشوی، در حالی که در حقیقت تواناییها و تسلطهای زیادی را داری.
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که لعل به جواهر تبدیل میشود، نشان میدهد که در مسیر به دست آوردن آن، زحمات و کارهایی انجام شده است.
هوش مصنوعی: اگر در محله عشق قدم بزنی و سرهای بریده را بر سر دیوار ببینی، نشاندهنده شدت و غم عشق است.
هوش مصنوعی: از فرار کردن پرهیز کن و همه چیز را با دقت تماشا کن، زیرا مردگان دوباره زنده شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هان ای کل تا زدم مزن لاف
ای تو بره ریش . . . غراره
در سبلت و ریش خویش بنگر
هست از در عبرت و نظاره
جولاهه کار مانده گوئی
[...]
با این غم و درد بیکناره
داروی فرامشیست چاره
چون کشته شدم هزار باره
بر من به چه میکشی کناره
از کشتن کشتهای چه خیزد
کشته که کشد هزار باره
حاجت نبود به تیغ کشتن
[...]
ماییم قدیم عشق باره
باقی دگران همه نظاره
نظارگیان ملول گشتند
ماند این دم گرم شعله خواره
چون چرخ حریف آفتابیم
[...]
در جلوهٔ من کند نظاره
وز سینه براورد حراره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.