رندان همه جمعند در این دیر مغانه
درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه
خون ریزبک عشق در و بام گرفتهست
و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه
یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم
از پرده برون رفته همه اهل زمانه
آن جنس که عشاق در این بحر فتادند
چه جای امان باشد و چه جای امانه
کی سرد شود عشق ز آواز ملامت
هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه
پر کن تو یکی رطل ز میهای خدایی
مگذار خدایان طبیعت به میانه
اول بده آن رطل بدان نفس محدث
تا ناطقهاش هیچ نگوید ز فسانه
چون بند شود نطق یکی سیل درآید
کز کون و مکان هیچ نبینی تو نشانه
شمس الحق تبریز چه آتش که برافروخت
احسنت زهی آتش و شاباش زبانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جمعیتی است که در مکان مقدسی نشستهاند و همه در حال لذت از عشق و میخوارگی هستند. شاعر به تأثیر عشق و تزلزل عقل اشاره میکند و بیان میکند که عشق نمیتواند تحت تأثیر ملامتها سرد شود. او از میخوارگی به عنوان وسیلهای برای نزدیک شدن به خداوند یاد میکند و خواستار رهایی از سخنانی است که به سرنوشت و فانی بودن اشاره دارند. در نهایت، به شعلههای عشق و دلسوختگی شمس تبریزی اشاره میکند که آتش الهام را برافروخته است.
هوش مصنوعی: همه خوشگذرانها در این میخانه حضور دارند، پس تو نیز یک مقدار از آن نوشیدنی را به این پیر بالغ بده.
هوش مصنوعی: عشق به شدت در زندگی انسان تاثیر گذاشته و هر گوشه و کنارهای از زندگیاش را تحتتأثیر قرار داده است، در حالی که عقل و منطق از این وضعیت فرار کرده و به دنبال جای امنی میگردد.
هوش مصنوعی: یک پرده را کنار زده، آن معشوق بزرگ، از پس پرده بیرون آمده و همه مردم زمانه را دیده است.
هوش مصنوعی: آنچه عاشقان در این عشق به آن افتادهاند، نه جایی برای امنیت دارد و نه جایی برای پناه.
هوش مصنوعی: عشق هرگز با انتقادات و ملامت سرد نخواهد شد، همانطور که شیر به خاطر صدای زنانه نرم و آرام نمیشود.
هوش مصنوعی: یک ظرف بزرگ را از شرابهای الهی پر کن و نگذار که خدایان طبیعت در این کار و میانه دخالت کنند.
هوش مصنوعی: نخست باید آن مقدار مشخصی از روح را به او بدهی تا بتواند چیزی از قصههای خود نگوید.
هوش مصنوعی: زمانی که زبان خاموش شود، مانند سیلی به راه میافتد که از عرش و زمین هیچ نشانهای از خود باقی نمیگذارد.
هوش مصنوعی: شمس تبریزی چقدر شعلهای از عشق و معنویت را روشن کرد! چه خوب و زیباست این آتش، که همچون زبانهای سرکش و پرنشاط میدرخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه عمید زَمَن و فخر زمانه
ای صاحب آزاده و زیبا و یگانه
مر فضل تو را نیست پدیدار کرانه
تو زنده و فضل تو در آفاق فسانه
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
روزی که درآیی ز درم مست شبانه
در صورت خوبان همه نوریست الهی
از شمع رخت میزند آن نور زبانه
با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی
[...]
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه
در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه
گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان
بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه
جان بر طبق شوق نهم پیش تو روزی
[...]
دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
می رفت بسر وقت حریفان شبانه
بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی
بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه
یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید
[...]
معشوقه به چنگ آر و می و چنگ و چغانه
کاحوال جهان جمله فسون است و فسانه
ساقی به می از لوح دلم عقل فروشوی
تا چند غم عالم و افسوس زمانه
کوته نظران چهره مقصود نبینند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.