یکی ماهی همیبینم برون از دیده در دیده
نه او را دیدهای دیده نه او را گوش بشنیده
زبان و جان و دل را من نمیبینم مگر بیخود
از آن دم که نظر کردم در آن رخسار دزدیده
گر افلاطون بدیدستی جمال و حسن آن مه را
ز من دیوانهتر گشتی ز من بتر بشوریده
قدم آیینه حادث حدث آیینه قدمت
در آن آیینه این هر دو چو زلفینش بپیچیده
یکی ابری ورای حس که بارانش همه جان است
نثار خاک جسم او چه بارانها بباریده
قمررویان گردونی بدیده عکس رخسارش
خجل گشته از آن خوبی پس گردن بخاریده
ابد دست ازل بگرفت سوی قصر آن مه برد
بدیده هر دو را غیرت بدین هر دو بخندیده
که گرداگرد قصر او چه شیرانند کز غیرت
به قصد خون جانبازان و صدیقان بغریده
به ناگه جست از لفظم که آن شه کیست شمس الدین
شه تبریز و خون من در این گفتن بجوشیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک ماهی (نماد زیبایی) میپردازد که شاعر آن را در دل خود تجربه میکند، در حالی که این زیبایی فراتر از حسهای معمولی است. شاعر بیان میکند که حتی افلاطون هم اگر جمال این معشوق را ببیند، از او دیوانهتر خواهد شد. او اشاره میکند که زیبایی معشوق مانند آینهای است که هر دو جهان را به هم پیوند میدهد. همچنین، شاعر تمثیلی از باران و ابری که جان را سیراب میکند، استفاده میکند و میگوید که ازل و ابد به سمت قصر این معشوق حرکت کردهاند. در نهایت، او به شمسالدین، شاه تبریز اشاره میکند و با حس شوق و احساس عمیق نسبت به او، خونش در این بیان به جوش میآید.
هوش مصنوعی: من یک ماهی میبینم که بیرون از چشمم قرار دارد، اما در واقع نه او را دیدهام و نه صدایش را شنیدهام.
هوش مصنوعی: من وقتی به چهره آن معشوق نگاه میکنم، هیچ چیز از وجود خودم را احساس نمیکنم و انگار همه چیز را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: اگر افلاطون زیبایی و جذابیت آن ماه را میدید، از من دیوانهتر میشد و نسبت به من بیشتر مضطرب و پریشان میگشت.
هوش مصنوعی: به جلو برو! آیینه به تو نگاه میکند و حادثهای در آن رخ داده است. در این آیینه، تو و آن حادثه همچون دو تار زیبا به هم پیچیدهاید.
هوش مصنوعی: ابر غیرحسی وجود دارد که بارانش تمام جان و زندگی را در بر میگیرد. چه بارانهای زیادی بر زمین وجود او نثار شده و بر آن باریده است.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و ماهرویان آسمانی، وقتی به صورت او نگاه میکنند خجالتزده میشوند از حسن او، که باعث میشود پشتشان را به او کرده و رویشان را پنهان کنند.
هوش مصنوعی: آغاز ابدی دست سرنوشت را گرفت و به سوی قصر آن معشوقه رفت. هر دو با دیدن یکدیگر به دلیل غیرت خود لبخند زدند.
هوش مصنوعی: در اطراف قصر او چه کسانی هستند که مانند شیران با غیرت، برای خون شهیدان و نیکان در حال آمادهباش و جنگاند.
هوش مصنوعی: ناگهان از زبانم به زبان آمد که آن پادشاه کیست؟ شمس الدین، پادشاه تبریز، و در این گفتن، خون من به جوش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سراندازان همیآیی ز راه سینه در دیده
فسونگرم میخوانی حکایتهای شوریده
به دم در چرخ میآری فلکها را و گردون را
چه باشد پیش افسونت یکی ادراک پوسیده
گناه هر دو عالم را به یک توبه فروشویی
[...]
خوش آن حالت که بگشایی ز خواب سرخوشی دیده
نگاهی سوی مشتاقان کنی از دیده دزدیده
نچیدم از هزاران گل یکی از گلشن حسنت
دلی پر خار دارم ز آن همه گلهای ناچیده
مکن منعم که آشوب دلست و آفت دیده
[...]
که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟
که آن موی کمر چون موی آتش دیده پیچیده
مهیای دعا شو چون روان شد اشک از دیده
که نقش مهر گیرد خوب کاغذهای نم دیده
خموشی پرده پوش عیب باشد بی کمالان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.