ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره
برآمد از وجود خویش و هر دو کون یک باره
به بحر نیستی درشد همه هستی محقر شد
به ناگه شعلهای برشد شگرف از جان خون خواره
کجا اسراربین آمد دمی کز کبر و کین آمد
حیاتی کز زمین آمد بود در بحر بیچاره
الا ای جان انسانی چو از اقلیم نقصانی
به شب هنگام ظلمانی چو اختر باش سیاره
چو از مردان مدد یابی یکی عیش ابد یابی
سپاه بیعدد یابی به قهر نفس اماره
چو هستی را همیروبی سر هر نفس میکوبی
بدید آید یکی خوبی نه رو باشد نه رخساره
چه باشد صد قمر آن جا شود هر خاک زر آن جا
به غیر دل مبر آن جا که آن جا هست دل پاره
زهی دربخش دریایی برای جان بینایی
شمار ریگ هر جایی ز عشقش هست آواره
خوشا مشکا که میبیزی به راه شمس تبریزی
زهی باده که میریزی برای جان میخواره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالات عشق و جنبههای معنوی آن پرداخته است. شاعر به شدت از عشق الهی و تأثیر آن بر وجود انسان سخن میگوید، به طوری که عشق موجب رهایی از حالتی منفی و تبدیل به وجودی متعالی میشود. در این راه، انسان میتواند به معرفت و بصیرتی عمیق دست یابد و از کبر و کینه فاصله بگیرد. شاعری از زندگی ابدی و خوشی که با یاری دیگران حاصل میشود نیز سخن به میان میآورد و عشق را به مثابه دریا و عسل توصیف میکند. او بر اهمیت دل و عشق تأکید میکند و در نهایت به حضرت شمس تبریزی اشاره میکند که محور عشق و معرفت است.
هوش مصنوعی: وقتی دل من از عشق او باخبر شد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از وجود خود خارج شد و همزمان دو جهان را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: در عمق نیستی، تمام هستی به فراموشی رفت و ناگهان آتش بزرگی از درون وجودی که درد و رنج را تحمل میکند، برافروخته شد.
هوش مصنوعی: کجا میشود که رازهایی را ببیند در لحظهای کوتاه که به خاطر کبر و حسد، حیاتش از زمین شروع شده است و در دریای بیچارگی غرق است؟
هوش مصنوعی: ای جان آدمی، زمانی که در دنیای ناقص و تاریک به سر میبری، مانند ستارهای در آسمان شب درخشان باش.
هوش مصنوعی: اگر از مردان یاری بگیری، به خوشی جاودانه دست مییابی و به لشکری بیشمار دست میرسی، به وسیله غلبه بر نفس زشت خود.
هوش مصنوعی: هر بار که به زندگی خود مینگری، تنها یادآوری از خوبیهاست که بر جا میماند و نه چهرهای مشخص یا ظاهر فیزیکی.
هوش مصنوعی: هرچند که صد قمر در آنجا وجود داشته باشد و خاکش تبدیل به طلا شود، اما هیچ چیز نمیتواند جای دل را پر کند. فقط در آنجا دل مجروحی وجود دارد که جای دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: به چه زیبایی، دریا با بخشندگیاش برای جانهای بینا، تعداد دانههای ریگ را که به عشق او آواره شدهاند، میشمارد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال مشکهایی که عطر خود را به راه شمس تبریزی میپاشند، چه خوب است که بادهای که برای جان مستی ریخته میشود، در این بستر وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره
چو آمد آفتاب جان نخواهم شمع و استاره
دلا نقاش را بنگر چه بینی نقش گرمابه
مه و خورشید را بنگر چه گردی گرد مه پاره
نهادی سیر بر بینی نسیم گل همیجویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.