پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
این بکند زهره که چون ماه دید
او بزند چنگ طرب ساز نو
خیز سبک رطل گران را بیار
تا ببرم شرم ز هنباز نو
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
در عوض آنک گزیدی رخم
بوسه بده بر سر این گاز نو
از تو رخ همچو زرم گاز یافت
میرسدم گر بکنم ناز نو
چون نکنم ناز که پنهان و فاش
میرسدم خلعت و اعزاز نو
خلعت نو بین که به هر گوشهاش
تازه طرازی است ز طراز نو
پر همایی بگشا در وفا
بر سر عشاق به پرواز نو
مرد قناعت که کرمهای تو
حرص دهد هر نفس و آز نو
می به سبو ده که به تو تشنه شد
این قنق خابیه پرداز نو
رنگ رخ و اشک روانم بس است
سر مرا هر یک غماز نو
گرم درآ گرم که آن گرمدار
صنعت نو دارد و انگاز نو
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه کهنهست ز بزاز نو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.