گنجور

 
مولانا

از حلاوت‌ها که هست از خشم و از دشنام او

می‌ستیزم هر شبی با چشم خون آشام او

دام‌های عشق او گر پر و بالم بسکلد

طوطی جان نسکلد از شکر و بادام او

چند پرسی مر مرا از وحشت و شب‌های هجر

شب کجا ماند بگو در دولت ایام او

خون ما را رنگ خون و فعل می‌آمد از آنک

خون‌ها می می‌شود چون می‌رود در جام او

وعده‌های خام او در مغز جان جوشان شده

عاشقان پخته بین از وعده‌های خام او

خسروان بر تخت دولت بین که حسرت می‌خورند

در لقای عاشقان کشته بدنام او

آن سگان کوی او شاهان شیران گشته‌اند

کان چنان آهوی فتنه دیده شد بر بام او

الله الله تو مپرس از باخودان اوصاف می

تو ببین در چشم مستان لطف‌های عام او

دست بر رگ‌های مستان نه دلا تا پی بری

از دهان آلودگان زان باده خودکام او

شمس تبریزی که گامش بر سر ارواح بود

پا منه تو سر بنه بر جایگاه گام او

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

آن جهانداری که اصل دولت است ایام او

حجت فتح و دلیل نصرت است اعلام او

بشکند ناموس صد لشکر به یک تهدید او

بگسلد پیمان صد دشمن به یک پیغام او

صنع یزدان آن کند ظاهر که باشد رای او

[...]

خواجوی کرمانی

آب آتش می رود زان لعل آتش فام او

می برد آرامم از دل زلف بی آرام او

خط بخونم باز می گیرند و خونم می خورند

جاودان نرگس مخمور خون آشام او

حاصل عمرم در ایشام فراقش صرف شد

[...]

صائب تبریزی

زهر آب زندگانی می شود در جام او

نیست فرقی در میان بوسه و دشنام او

قاصدان را لب ز پیغام زبانی می شود

نامه سربسته از شیرینی پیغام او

چون خط عنبرفشان، پیچ و خم تار نگاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
میرزاده عشقی

هر دو فرسخ یک کلیسایی به پا بر نام او

گشت تاریخ همه تاریخ‌ها ایام او

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه