گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

چو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب تو

همه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تو

نشاط من ز کار تو خمار من ز خار تو

به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو

غلط گفتم غلط گفتن در این حالت عجب نبود

که این دم جام را از می نمی‌دانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندم

من دیوانه دیوان را سلیمانم به جان تو

به غیر عشق هر صورت که آن سر برزند از دل

ز صحن دل همین ساعت برون رانم به جان تو

بیا ای او که رفتی تو که چیزی کو رود آید

نه تو آنی به جان من نه من آنم به جان تو

ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان

که سر سرنوشتت را فروخوانم به جان تو

ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی

مثال ذره‌ای گردان پریشانم به جان تو