دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو
چو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب تو
همه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تو
نشاط من ز کار تو خمار من ز خار تو
به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو
غلط گفتم غلط گفتن در این حالت عجب نبود
که این دم جام را از می نمیدانم به جان تو
من آن دیوانه بندم که دیوان را همیبندم
من دیوانه دیوان را سلیمانم به جان تو
به غیر عشق هر صورت که آن سر برزند از دل
ز صحن دل همین ساعت برون رانم به جان تو
بیا ای او که رفتی تو که چیزی کو رود آید
نه تو آنی به جان من نه من آنم به جان تو
ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان
که سر سرنوشتت را فروخوانم به جان تو
ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی
مثال ذرهای گردان پریشانم به جان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی شاعر به محبوبش است. شاعر از ناتوانی خود در بیان احساسات و افکارش میگوید و میخواهد همه چیز را به جان محبوبش بدهد. او خود را به عنوان موجودی دیوانه توصیف میکند که تحت تأثیر عشق قرار دارد و حاضر است هرگونه درد و رنج را از برای محبوبش تحمل کند. همچنین، او به عمق عشق خود اشاره میکند و میخواهد نشان دهد که هیچ چیز دیگری غیر از عشق برایش مهم نیست. در نهایت، او به محبوبش یادآوری میکند که همیشه در قلب او جای دارد و هیچ چیزی نمیتواند این عشق را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: بار دیگر به حالتی شوریدهام که برای تو، ای جانم، هر قیدی را که از خود دور میکنم، به خاطر توست.
هوش مصنوعی: من همچون چرخ و ماهی، همچون شمعی هستم که از درخشش تو روشن میشود. تمام وجودم، عقل و عشق و جانم، همه به تو وابسته است و به خاطر تو زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: لطافت و شادابی من به خاطر کار توست و افسردگی من به خاطر زحمات توست. هر جا که رویت را بگردانی، من هم به خاطر عشق تو میچرخم.
هوش مصنوعی: در این حالت، چه عجیب است که وقتی اشتباه میگویم، از جان تو میگویم که این جام پر از شراب را نمیشناسم.
هوش مصنوعی: من آن شخص دیوانهای هستم که کنترلی بر دیوانگان دارم. من مانند سلیمان، دیوانهها را به خاطر تو اراده و تسلط دارم.
هوش مصنوعی: به غیر از عشق، هر احساسی که به ذهنم خطور کند، همین حالا از دل و وجودم دور میکنم، به خاطر تو.
هوش مصنوعی: بیا، ای کسی که رفتی، تو دیگر چیزی نیستی که اشتیاق تو در دل من زنده شود. نه تو آنی که جان من به تو وابسته باشد و نه من آنم که جان تو به من وابسته باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش منکر عمق وجودت نباشی و انکارهای پنهانت را نکن؛ چون سرنوشت تو را به جانت میخوانم.
هوش مصنوعی: من به عشق شمس تبریزی، در حال بیداری و شب نشینی، مانند ذرهای در حال چرخش و پریشان به جان تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو
من آن دیوانه بندم که دیوان را همیبندم
زبان مرغ میدانم سلیمانم به جان تو
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
[...]
ز سودای سر زلفت پریشانم به جان تو
محبان تو بسیارند از ایشانم به جان تو
اگر لطفت کند رحمت مرا از خاک بردارد
نثار و پیشکش جان را بر افشانم به جان تو
به هر حالی که می باشم نباشم بی خیال تو
[...]
نگارا بیسر زلفت پریشانم، به جان تو
به جز زلفت نمیخواهد دل و جانم، به جان تو
به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر
علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو
به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.