گنجور

 
مولانا

من که ستیزه روترم در طلب لقای تو

بدهم جان بی‌وفا از جهت وفای تو

در دل من نهاده‌ای آنچ دلم گشاده‌ای

از دو هزار یک بود آنچ کنم به جای تو

گلشکر مقویم هست سپاس و شکر تو

کحل عزیزیم بود سرمه خاک پای تو

سبزه نرویدی اگر چاشنیش ندادیی

چرخ نگرددی اگر نشنودی صلای تو

هست جهاز گلبنان حله سرخ و سبز تو

هست امید شب روان یقظت روزهای تو

من ز لقای مردمان جانب که گریزمی

گر نبدی لقایشان آینه لقای تو

بخت نداشت دهریی منکر گشت بعث را

ور نه بقاش بخشدی موهبت بقای تو

پر ز جهاد و نامیه عالم همچو کاهدان

کی برسیدی از عدم جز که به کهربای تو

در دل خاک از کجا های بدی و هو بدی

گر نه پیاپی آمدی دعوت های های تو

هم به خود آید آن کرم کیست که جذب او کند

هست خود آمدن دلا عاطفت خدای تو

گوید ذره ذره را چند پریم بر هوا

هست هوا و ذره هم دستخوش هوای تو

گردد صدصفت هوا ز اول روز تا به شب

چرخ زنان به هر صفت رقص کنان برای تو

رقص هوا ندیده‌ای رقص درخت‌ها نگر

یا سوی رقص جان نگر پیش و پس خدای تو

بس کن تا که هر یکی سوی حدیث خود رود

نبود طبع‌ها همه عاشق مقتضای تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۱۵۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

داد دلم به دست غم طره دلربای تو

برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو

گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود

زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟

دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟

[...]

عطار

ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو

دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو

رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران

چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو

نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم

[...]

عراقی

ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو

سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو

مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو

دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو

در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان

[...]

مولانا

جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو

آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو

بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود

هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو

نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای به تو آرزویِ من بیش‌تر از جفایِ تو

سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو

دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است

جور همه جهانیان من بکشم برای تو

باقی‌ِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه