درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی
اگر مقیم بدندی چو صخره صما
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود
ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوانست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
اگر ملول نگردی یکان یکان شمرم
مسافران جهان را دو تا دو تا و سه تا
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خلق خدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این شعر به اهمیت حرکت و سفر پرداخته شده است. شاعر به ما یادآوری میکند که رنجها و تلخیها و شکستها همه از ایستایی و توقف است و پیروزیها، زیباییها و معجزهها از حرکت و سفر بهدست میآید و در این زمینه مثالهایی از طبیعت و از داستان سیر و سفر انبیای الهی بیان کرده است. شاعر در ادامه بیان میکند که تو خود چیزهای بیشتری را شبیه اینها بیندیش و پیدا کن و بهحقیقتی بزرگ آگاهشو و آنگاه به خوی و خُلق الهی و خدایی درآی.
درخت اگر میتوانست حرکت کند؛ نه درد ارّه را میکشید نه زخمهای ستم تبر را.
آفتاب و ماه نیز نور نمیدادند و نمیدرخشیدند اگر همچون صخرهها ثابت بودند.
فرات و دجله و جیحون نیز چه تلخ و ناگوار میشدند اگر همچون دریا ایستا بودند.
هوا اگر در یک چاه بماند همچون زهر، بد و کُشنده میشود؛ ببین هوا از ماندن و ایستادن چهقدر ضرر کرد!
وقتی که آب دریا بخار شد و ابر گشت، از تلخی نجات یافت و همچون حلوا شیرین گشت.
آتش وقتیکه از جنبش و شعله کشیدن فرو ایستاد، خاکستر شد و مُرد.
ببین یوسف کنعان که وقتی از کنار پدر رفت و بهمصر سفر کرد، استثنایی شد.
ببین موسی عمران را که از نزد مادر به مدین رفت و از اینطریق به سروری رسید.
ببین عیسی مریم را که از زیادی سیر و سفر همچون چشمه آب زندگانی «زندگیبخش» شد.
به حضرت احمد مرسل ببین که وقتی از مکه رفت، لشکر کشید و بر مکه والا و برتر گشت.
وقتیکه در شب معراج و سوار بر براق، سفر کرد، به مقام «قاب قوسین او ادنی» رسید. (مصرع دوم بخشی است از آیه ۹ سوره نجم)
اگر خسته نشوی یکی یکی، دوتا دوتا و بیشتر برای تو، مسافران و روندگان جهان را میشمارم و توضیح میدهم.
وقتی تعداد کمی را نشان دادم و مثال زدم، بقیه را خود بدان؛ (و با این دانستن) از خوی و منش خود جدا شو و به خوی و خُلق خدا سفر کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
[...]
بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا
تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا
دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست
تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا
بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر
[...]
شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم
که نیست یک شب جان مرا امید بقا
چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم
[...]
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.