ببردی دلم را بدادی به زاغان
گرفتم گروگان خیالت به تاوان
درآیی درآیم بگیری بگیرم
بگویی بگویم علامات مستان
نشاید نشاید ستم کرد با من
برای گریبان دریدن ز دامان
بیاور بیاور شرابی که گفتی
مگو که نگفتم مرنجان مرنجان
شرابی شرابی که دل جمع گردد
چو دل جمع گردد شود تن پریشان
نخواهم نخواهم شرابی بهایی
از آن بحر بگشا شراب فراوان
ز تو باده دادن ز من سجده کردن
ز من شکر کردن ز تو گوهرافشان
چنانم کن ای جان که شکرم نماند
وظیفه بیفزا دو چندان سه چندان
بجوشان بجوشان شرابی ز سینه
بهاری برآور از این برگ ریزان
خرابم کن ای جان که از شهر ویران
خراجی نجوید نه دیوان نه سلطان
خمش باش ای تن که تا جان بگوید
علی میر گردد چو بگذشت عثمان
خمش کردم ای جان بگو نوبت خود
توی یوسف ما توی خوب کنعان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف احساسات شاعر درباره عشق و بیتابی او نسبت به معشوق میپردازد. او از زخمهای دل ناشی از جدایی و بیقراری صحبت میکند و میخواهد که معشوق به او نزدیک شود. شاعر شراب را نمادی از شادی و آرامش میداند و از معشوق میخواهد که شراب بیاورد تا دلش را جمع کند. او سپس از خواستهها و نیازهای روحی خود میگوید و آرزو دارد که دلش آرام بگیرد. در نهایت، شاعر به آرامش و سکوت روحی اشاره میکند و میخواهد که وجودش هر چه بیشتر به معشوق نزدیک شود.
هوش مصنوعی: تو قلب من را بردی و آن را به زاغها سپردی. من خیال تو را گروگان گرفتهام تا از تو انتقام بگیرم.
هوش مصنوعی: به درون بیا تا من هم وارد شوم، تو مرا بگیر و من هم تو را بگیرم، بگویید و بگویم نشانههای دیوانگی.
هوش مصنوعی: نباید با من ظلم کرد، چرا که برای پاره کردن گریبان، از دامن کسی مایه نمیگذارند.
هوش مصنوعی: بیا و شرابی بیاور که دربارهاش صحبت نکنیم، فقط مطمئن شو که بدون نگرانی بیاوری و من ناراحت نشوم.
هوش مصنوعی: نوشیدنیای که وقتی قلب را آرام کند، باعث میشود بدن هرج و مرج پیدا کند.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم، نمیخواهم از آن دریا شرابی بگیریم، شراب زیاد و گرانبهایی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: از تو مینوشند و من در خوشحالی و شکرگزاری به سجده میروم، در حالی که تو جواهرات را میتابانی.
هوش مصنوعی: مرا به گونهای دگرگون کن که دیگر نتوانم شکرگذاری کنم، و وظیفهام را بیشتر کن، حتی به میزان دو یا سه برابر.
هوش مصنوعی: از دل این فصل بهاری، شرابی به جوش بیاور و آن را از میان برگهای ریزان بیرون بیاور.
هوش مصنوعی: جانم، مرا ویران کن؛ زیرا از شهری ویران چیزی به دست نمیآید، نه از دیوان و نه از پادشاه.
هوش مصنوعی: ای بدن، ساکت باش! چون جان به صحبت و سخن بپردازد، علی در حال به حرکت درآمدن است و به پیروزی میرسد، همانطور که عثمان پس از گذشت زمان از بین رفت.
هوش مصنوعی: خاموش شدم، ای جان، حالا نوبت توست که در مورد یوسف ما که در زیباترین سرزمین است، صحبت کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سوار سخن را ضمیر است میدان
سوارش چه چیز است؟ جان سخن دان
خرد را عنان ساز و اندیشه را زین
براسپ زبان اندر این پهن میدان
به میدان خویش اندر اسپ سخن را
[...]
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که صد لیف از ده یکش بست بتوان
حکیم و کریم آمدند از دو عمران
کلیم خدا و کریم خراسان
عنایت گر دین یزدان که در دین
صلابت نماید چو موسی بن عمران
سرافراز فضل بن عمران که دارد
[...]
سه ماهه فراقت بر اهل خراسان
بسی سال بودست آسان و آسان
به جانت که گر بیخبرهاء خیرت
خبر داشت کس را تن از دل دل از جان
زبان بود در کامها بیتو خنجر
[...]
دعا گوی دولت اثیر آنکه وقتی
بخدمت رسیده است درجیش سلطان
مبارک ضمیر تو اشعار او را
پسندیده و گرده تحسین فراوان
بسش داده تعریف و تشریف با تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.