یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
ای رخ تو همچو شمع، خیز درآ در میان
نور ده آن شمع را روح ده این جمع را
از دو رخِ همچو شمع وز قدح همچو جان
سوی قدح دست کن، ما همه را مست کن
ز آنک کسی خوش نشد تا نشد از خود نهان
چون شدی از خود نهان زود گریز از جهان
روی تو واپس مکن جانب خود هان و هان!
این سخن همچو تیر، راست کِشَش سویِ گوش
تا نکشی سوی گوش کی بجهد از کمان ؟
بس کن از اندیشه بس! کاو گویدت هر نفس
کای عجب آن را چه شد؟ اه چه کنم؟ کو فلان؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل آغاز میشود با توصیف زیبایی و حضور معشوق، که همچون شمعی در جمع میدرخشد. شاعر از معشوق میخواهد که با ظاهری نورانی و روح بخشی، فضای جمع را زنده کند. اشاره به این دارد که همه باید برای مستی و شادابی دست به سمت قدح بزنند، چرا که هیچکس از خود بیخبر نشده تا به خوشحالی برسد. وقتی انسان از خود غافل شود، باید به دوری از دنیا فکر کند. همچنین، شاعر به اهمیت گوش دادن به حکایتهای دل و پرهیز از افکار بیهوده اشاره میکند.
هوش مصنوعی: یک غزل بنویس که درباره حاضران باشد، ای صورت تو همچون شمع، بلند شو و در مرکز جمع وارد شو.
هوش مصنوعی: ای نور ده به این شمع و جان ببخش به این جمع از دو چهرهای که همچون شمع میدرخشند و از جامی که مانند جان و زندگی هستند.
هوش مصنوعی: به سوی جام برو و ما را به خوبی مست کن، زیرا تا زمانی که انسان خود را پنهان کند، کسی خوشحال نخواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که از خودت دور شدی، سریعاً از دنیا فرار کن. به چهرهی خود نگاه نکن و به عقب برنگرد! مراقب باش و حواست باشد!
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند تیر که به سوی هدف پرتاب میشود، کلام نیز باید بهطور مستقیم و مؤثر به گوش هدف برسد. اگر نیازی به جلب توجه نباشد، کلام تأثیری نخواهد داشت و مانند تیری که از کمان رها نشود، هیچگاه به هدف نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: توقف کن از فکر و خیال! زیرا هر لحظه به تو میگوید که عجب، آن موضوع چه شد؟ حالا چه باید بکنم؟ فلانی کجاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی
چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
خانه اندوه را زیر و زبر کن همی
[...]
تا که بود آفتاب تا که بود آسمان
فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان
تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان
هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان
ای شده اشکال شعر از دل و طبعت بیان
ساخته از عقل و فضل بر تن و جان قهرمان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.