گنجور

 
مولانا

به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن

به خدا که ز تو آموخت کمر بندیدن

به خدا چرخ همان دید که من دیدستم

ور نه دیدی ز چه بودیش به سر گردیدن

گفتم ای نی تو چنین زار چرا می نالی

گفت خوردم دم او شرط بود نالیدن

گفتم ای ماه نو این جمله گداز تو ز چیست

گفت کاهش دهدم فایده بالیدن

فایده زفت شدن در کمی و کاستن است

از پی خرج بود مکسبه‌ها ورزیدن

پر پروانه پی درک تف شمع بود

چونک آن یافت نخواهد پر و دریازیدن

در فنا جلوه شود فایده هستی‌ها

پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن

پس خمش باش همی‌خور ز کمان‌هاش خدنگ

چون هنر در کمیت خواهد افزاییدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۹۹۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن

ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن

هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد

بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن

هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی

[...]

صائب تبریزی

نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن

که سخن را صله ای نیست به از فهمیدن

می خلد بیشتر از شیون ماتم در دل

سخن آهسته نگفتن، به صدا خندیدن

لب خاموش مرا بر سر حرف آوردن

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

غم همسایه خود خور که از آزادگیست

بر سر سایه خود بید صفت لرزیدن

شاه کامی کندت خانه دل زیر و زبر

خانه غنچه خرابست ز یک خندیدن

هرگز از سنگ جفا کم نشود شورش عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه