گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون

آیت انا بنیناها و انا موسعون

کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم

تایبون العابدون الحامدون السایحون

نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید

تعرج الروح الیه و الملایک اجمعون

کی تراشد نردبان چرخ نجار خیال

ساخت معراجش ید کل الینا راجعون

تا تراشیده نگردی تو به تیشه صبر و شکر

لایلقیها فرو می خوان و الاالصابرون

بنگر این تیشه به دست کیست خوش تسلیم شو

چون گره مستیز با تیشه که نحن الغالبون

پایه‌ای چند ار برآیی باشی اصحاب الیمین

ور رسی بر بام خود السابقون السابقون

گر ز صوفی خانه گردونی ای صوفی برآ

و اندرآ اندر صف انا لنحن الصافون

ور فقیری کوس تم الفقر فهو الله بزن

ور فقیهی پاک باش از انهم لا یفقهون

گر چو نونی در رکوع و چون قلم اندر سجود

پس تو چون نون و قلم پیوند با مایسطرون

چشم شوخ سوف یبصر باش پیش از یبصرون

چو مداهن نرم سازی چیست پیش یدهنون

چون درخت سدره بیخ آور شو از لا ریب فیه

تا نلرزد شاخ و برگت از دم ریب المنون

بنگر آن باغ سیه گشته ز طاف طایف

مکر ایشان باغ ایشان سوخته هم نایمون

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سنایی

ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»

گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»

چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو

جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»

امر امر تست یارب با پیمبر در نبی

[...]

وطواط

ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون

جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون

با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا

در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون

در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان

[...]

ابن یمین

تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون

از هوای او دلم افتاد در راه جنون

گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا

همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون

گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست

[...]

کمال خجندی

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون

ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون

چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش

نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون

عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است

[...]

جامی

زاهل شر جامی اگر صد زخم بر جان آیدت

جز دعای خیرشان حرفی مده از دل برون

از نبی نامد چو بر درج گهر سنگین رسید

جز صدای اهد قومی انهم لا یعلمون