گنجور

 
مولانا

امروز تو خوشتری و یا من

بی من تو چگونه‌ای و با من

نی نی من و تو مگو رها کن

فرقی خود نیست از تو تا من

بی تو بودی تو بر سر چرخ

بی من بودم به سال‌ها من

در پوست من و تو همچو انگور

در شیره کجا تو و کجا من

از بخل بجست و در سخا ماند

آن حاتم طی و گفت‌ها من

من بخل و سخا نثار کردم

ای بیش ز حاتم از سخا من

ای جان لطیف خوش لقا تو

ای آینه دار آن لقا من