گنجور

 
مولانا

امروز تو خوشتری و یا من

بی من تو چگونه‌ای و با من

نی نی من و تو مگو رها کن

فرقی خود نیست از تو تا من

بی تو بودی تو بر سر چرخ

بی من بودم به سال‌ها من

در پوست من و تو همچو انگور

در شیره کجا تو و کجا من

از بخل بجست و در سخا ماند

آن حاتم طی و گفت‌ها من

من بخل و سخا نثار کردم

ای بیش ز حاتم از سخا من

ای جان لطیف خوش لقا تو

ای آینه دار آن لقا من

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰ به خوانش زهرا بهمنی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

خضرا دمنی و خضر دامن

در ساز چو آب خضر با من

سعدی

بگذشت و نگه نکرد با من

در پای کشان، ز کبر دامن

دو نرگس مست نیم خوابش

در پیش و به حسرت از قفا من

ای قبلهٔ دوستان مشتاق

[...]

جامی

ای مانده ز وصل تو جدا من

هجر تو ببین چه کرد با من

رانده ز برون در مرا تو

جا کرده درون جان تو را من

خلقی چو صبا به بوی تو خوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
نظیری نیشابوری

از خنده نمونه‌ای‌ست با من

وز گریه لبالب است دامن

غم از در عاشقان درآمد

بودم به میانه آشنا من

وارستگیم وقوع دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه