چهره شرمگین تو بستد شرمگان من
شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من
مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو
پیش خودم نشان دمی ای شه خوش نشان من
در ره تو کمین خسم از ره دور می رسم
ای دل من به دست تو بشنو داستان من
گرد فلک همیدوم پر و تهی همیشوم
زانک قرار بردهای ای دل و جان ز جان من
گرد تو گشتمی ولی گرد کجاست مر تو را
گرد در تو می دوم ای در تو امان من
عشق برید ناف من بر تو بود طواف من
لاف من و گزاف من پیش تو ترجمان من
گه همه لعل می شوم گاه چو نعل می شوم
تا کرمت بگویدم باز درآ به کان من
گفت مرا که چند چند سیر نگشتی از سخن
زانک سوی تو می رود این سخن روان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از شرم و زیبایی معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه شور و شوق او باعث فتنه در دلش شده است. او نزدیک شدن به معشوق را یک آرزو و سفر میداند و میگوید که عشق او مانند گردابی است که دور معشوق میچرخد. همچنین، احساسات متناقضی را بیان میکند که گاهی به زیبایی و گاهی به ناپایداری میانجامد. نهایتاً، شاعر از معشوق میخواهد تا او را درک کند و به او اجازه دهد به سویش بیاید، زیرا تمام وجودش به عشق او مشغول است.
هوش مصنوعی: چهره شرمگین تو باعث شد که شرم من زیاد شود و در نهایت شور و هیجان تو باعث به وجود آمدن فتنه و آشفتگی در دلم شد.
هوش مصنوعی: ای لقبدار جذاب من، که ماهی به زیبایی تو را نشانده است، در حالی که به تو نزدیک هستم، میخواهم جلوهات را برای خودم و به طور خاص برای تو به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، دشمنان من از دور در کمین نشستهاند. ای دل، به دستتو گوش کن و داستان من را بشنو.
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دور میچرخد و من سیر میکنم، خالی و بیمحتوا میشوم از آنجا که تو آرامش من، ای دل و جان، از جان من گرفتهای.
هوش مصنوعی: من دور تو گشتم و به دنبالت آمدم، اما گرد تو کجاست؟ من در درون تو میدوم و تو تنها پناه و امان من هستی.
هوش مصنوعی: عشق، وجود من را به تو وامدار کرده است. من در اطراف تو میچرخم و سخنانی بیاساس میزنم، اما تو بهترین فهم و درک مرا نمایان میکنی.
هوش مصنوعی: گاهی همچون لعل (سنگ قیمتی) درخشان و باارزش میشوم و گاهی مانند نعل (سم) حیوانات، محقر و بیارزش. تنها دلیل این تغییرات، این است که میخواهم کرامت و بزرگواری تو را به من بازگو کنی و به محیطی که در آن هستم، وارد شوی.
هوش مصنوعی: یک نفر از من پرسید که چرا اینقدر از کلمات و سخنان دوری کردهام، در حالی که این سخن در حقیقت به سمت تو جاری و روان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو
دل شده است سر به سر آب و گل گران من
پیشتر آ دمی بنه آن بر و سینه بر برم
[...]
گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
سوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
خواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
دور شنیده می شود در دل شب فغان من
هیچ غبارت از درون می نپذیر دم سکون
[...]
هجر رخت زد آتشی در نی استخوان من
روی فلک سیاه شد از اثر دخان من
سوزم و همچنان بود شوق تو در روان من
میرم و همچنان رود نام تو برزبان من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.