گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

در وصالت چه را بیاموزم

در فراقت چه را بیاموزم

یا تو با درد من بیامیزی

یا من از تو دوا بیاموزم

می‌گریزی ز من که نادانم

یا بیامیز یا بیاموزم

پیش از این ناز و خشم می‌کردم

تا من از تو جدا بیاموزم

چون خدا با تو است در شب و روز

بعد از این از خدا بیاموزم

در فراقت سزای خود دیدم

چون بدیدم سزا بیاموزم

خاک پای تو را به دست آرم

تا از او کیمیا بیاموزم

آفتاب تو را شوم ذرّه

معنی‌والضحی بیاموزم

کهربای تو را شوم کاهی

جذبهٔ کهربا بیاموزم

از دو عالم دو دیده بردوزم

این من از مصطفی بیاموزم

سِرّ مازاغ و ماطغی را من

جز از او از کجا بیاموزم

در هوایش طواف سازم تا

چون فلک در هوا بیاموزم

بند هستی فروگشادم تا

همچو مه بی‌قبا بیاموزم

همچو ماهی زره ز خود سازم

تا به بحر آشنا بیاموزم

همچو دل خون خورم که تا چون دل

سیر بی‌دست و پا بیاموزم

در وفا نیست کس تمام استاد

پس وفا از وفا بیاموزم

ختمش این شد که خوش‌ لقای منی

از تو خوش خوش‌ لقا بیاموزم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۵۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

یا ز چشمت جفا بیاموزم

یا لبت را وفا بیاموزم

پرده بردار تا خلایق را

معنی والضحی بیاموزم

تو زمن شرم و من ز توشوخی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه