گنجور

 
مولانا

بیا امروز ما مهمان میریم

بیا تا پیش میر خود بمیریم

ز مرگ ما جهانی زنده گردد

ازیرا ما نه قربان حقیریم

به مرغی جبرئیلی را ببندیم

به جانی ما جهانی را بگیریم

سبو بدهیم و دریایی ستانیم

چرا ما از چنین سودی نفیریم

غلام ماست ازرق پوش گردون

غلام خویشتن را چون اسیریم

چو ما شیریم و شیر شیر خوردیم

چرا چون یوز مفتون پنیریم

خمش کن نیست حاجت وانمودن

به پیش تیر باشی گرچه تیریم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم