مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۳

بیا امروز ما مهمان میریم

بیا تا پیش میر خود بمیریم

ز مرگ ما جهانی زنده گردد

ازیرا ما نه قربان حقیریم

به مرغی جبرئیلی را ببندیم

به جانی ما جهانی را بگیریم

سبو بدهیم و دریایی ستانیم

چرا ما از چنین سودی نفیریم

غلام ماست ازرق پوش گردون

غلام خویشتن را چون اسیریم

چو ما شیریم و شیر شیر خوردیم

چرا چون یوز مفتون پنیریم

خمش کن نیست حاجت وانمودن

به پیش تیر باشی گرچه تیریم