گنجور

 
مولانا

حسودان را ز غم آزاد کردم

دل گله خران را شاد کردم

به بیدادان بدادم داد پنهان

ولی در حق خود بیداد کردم

چو از صبرم همه فریاد کردند

چنان باشد که من فریاد کردم

مرا استاد صبر است و از این رو

خلاف مذهب استاد کردم

جهانی که نشد آباد هرگز

به ویران کردنش آباد کردم

در این تیزاب که چون برگ کاه است

به مشتی گل در او بنیاد کردم

فراموشم مکن یا رب ز رحمت

اگر غیر تو را من یاد کردم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

ز پیش اندیشی خود یاد کردم

از آن در عشق خود پرداد کردم

مولانا

ز زندان خلق را آزاد کردم

روان عاشقان را شاد کردم

دهان اژدها را بردریدم

طریق عشق را آباد کردم

ز آبی من جهانی برتنیدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
محتشم کاشانی

قضا می‌گفت من امداد کردم

که عالم را ز نو آباد کردم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه