گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

طواف حاجیان دارم به گرد یار می‌گردم

نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می‌گردم

مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن

برای خوشه خرما به گرد خار می‌گردم

نه آن خرما که چون خوردی شود بلغم کند صفرا

ولیکن پر برویاند که چون طیار می‌گردم

جهان مارست و زیر او یکی گنجی است بس پنهان

سر گنجستم و بر وی چو دم مار می‌گردم

ندارم غصه دانه اگر چه گرد این خانه

فرورفته به اندیشه چو بوتیمار می‌گردم

نخواهم خانه‌ای در ده نه گاو و گله فربه

ولیکن مست سالارم پی سالار می‌گردم

رفیق خضرم و هر دم قدوم خضر را جویان

قدم برجا و سرگردان که چون پرگار می‌گردم

نمی‌دانی که رنجورم که جالینوس می‌جویم

نمی‌بینی که مخمورم که بر خمار می‌گردم

نمی‌دانی که سیمرغم که گرد قاف می‌پرّم

نمی‌دانی که بو بردم که بر گلزار می‌گردم

مرا زین مردمان مشمر خیالی دان که می‌گردد

خیال ار نیستم ای جان چه بر اسرار می‌گردم

چرا ساکن نمی‌گردم بر این و آن همی‌گویم

که عقلم برد و مستم کرد ناهموار می‌گردم

مرا گویی مرو شپشپ که حرمت را زیان دارد

ز حرمت عار می‌دارم از آن بر عار می‌گردم

بهانه کرده‌ام نان را ولیکن مست خبازم

نه بر دینار می‌گردم که بر دیدار می‌گردم

هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می‌بینم

برای عشق لیلی دان که مجنون‌وار می‌گردم

در این ایوان سربازان که سر هم درنمی‌گنجد

من سرگشته معذورم که بی‌دستار می‌گردم

نیم پروانه آتش که پر و بال خود سوزم

منم پروانه سلطان که بر انوار می‌گردم

چه لب را می‌گزی پنهان که خامش باش و کمتر گوی

نه فعل و مکر توست این هم که بر گفتار می‌گردم

بیا ای شمس تبریزی شفق‌وار ارچه بگریزی

شفق وار از پی شمست بر این اقطار می‌گردم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲ به خوانش حسین رستگار
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیف فرغانی

نگارا گرد کوی تو اگر بسیار می گردم

چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم

تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت

سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم

بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
صائب تبریزی

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم

به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم

چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم

که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار می گردم

خدا این طفل را ببخشد خواب آسایش

[...]

فیض کاشانی

درین گلشن من بیدل ببوی یار میگردم

پی گنجی درین ویرانه همچون مار میگردم

سپهر عالم جانم طرار نقش امکانم

بگرد مرکز توحید چون پرگار میگردم

بلی گوی و بلا جویم قضا چوگان و من گویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
بیدل دهلوی

نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار می‌گردم

بهار فرصت رنگم به گرد یار می‌گردم

قضا چون مردمک جمعیت حالم نمی‌خواهد

تحیر مرکزی دارم که با پرگار می‌گردم

حیا کو تا زند آبی غبار هرزه تازم را

[...]

قصاب کاشانی

زنم گردم غبار خاطر دلدار می‌گردم

شوم گر طوطی این آیینه را زنگار می‌گردم

میان ما و جانان آشنایی نیست بی نسبت

به هر رنگی که آن گل می‌شود من خار می‌گردم

ز یک افسانه در خوابیم اما از ره وحشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه