هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم
هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم
زان لاله روی دلستان روید ز رویم زعفران
هر لحظه زان شادی فزا بیش است کارافزاییم
مانند برف آمد دلم هر لحظه می کاهد دلم
آن جا همیخواهد دلم زیرا که من آن جاییم
هر جا حیاتی بیشتر مردم در او بیخویشتر
خواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییم
آن برف گوید دم به دم بگذارم و سیلی شوم
غلطان سوی دریا روم من بحری و دریاییم
تنها شدم راکد شدم بفسردم و جامد شدم
تا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییم
چون آب باش و بیگره از زخم دندانها بجه
من تا گره دارم یقین می کوبی و می ساییم
برف آب را بگذار هین فقاعهای خاص بین
می جوشد و بر می جهد که تیزم و غوغاییم
هر لحظه بخروشانترم برجسته و جوشانترم
چون عقل بیپر می پرم زیرا چو جان بالاییم
بسیار گفتم ای پدر دانم که دانی این قدر
که چون نیم بیپا و سر در پنجه آن ناییم
گر تو ملولستی ز من بنگر در آن شاه زمن
تا گرم و شیرینت کند آن دلبر حلواییم
ای بینوایان را نوا جان ملولان را دوا
پران کننده جان که من از قافم و عنقاییم
من بس کنم بس از حنین او بس نخواهد کرد از این
من طوطیم عشقش شکر هست از شکر گویاییم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالات و احساسات عاشقانه و عطش به معشوق میپردازد. شاعر با نگاهی خیره به چهره معشوق، توصیفاتی از زیبایی و لذت به زندگی میافزاید. او خود را با لطافت و ظرافتی مانند گل زعفران و برف مقایسه میکند، و از دلشکستگی و دردهای درونیاش میگوید. شعر به اهمیت عشق و شیدایی در زندگی اشاره دارد و نشان میدهد که عشق مانند دریا به اعماق وجود انسان نفوذ میکند و او را شاداب میسازد. در نهایت، شاعر به معنای واقعی زندگی و عشق اشاره کرده و بر تداوم احساسات و تمایلات مشغول میشود.
هوش مصنوعی: به دقت و با تعجب به چهره طلایی من نگاه کن. هرکس که اهل مکه باشد میداند که من اهل سرزمین بطحاء هستم.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره محبوبم مانند گل لاله میروید و از چهرهام زعفران میکارد. هر لحظه، به خاطر شادیای که به من میبخشد، بر کارهایم افزوده میشود.
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه مثل برف ذوب میشود و بیتابی میکند. آنجا که میخواهم باشم، جایی است که حس میکنم واقعیتم را در آنجا پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: هر جایی که زندگی بیشتری وجود داشته باشد و مردم در آنجا به خودشان کمتر توجه کنند، به من نگاه کن. زیرا ما از عشق و شوق جان، شیدا هستیم.
هوش مصنوعی: برف میگوید که مدام خود را به دریا میزنم و به سمت آن میغلطم. من خودم دریا هستم و وابسته به دریا.
هوش مصنوعی: تنها و بیحرکت شدم، چنان که فاسد و ساکت گشتتم، تا در برابر آلام زندگی، همچون برف و یخ، ذوب شوم.
هوش مصنوعی: به مانند آب باش و بینقص و صاف. از درد و زخمهایی که داری بگذر و به من نزدیک شو؛ چون هنوز گرههایی در زندگی من وجود دارد، مطمئنم که تو به من کمک میکنی و من را آرام میکنی.
هوش مصنوعی: برف را کنار بگذار و تماشا کن که چگونه جوش و خروش خاصی در آب به وجود میآید و به جلو میجهد. من تند و پرشور هستم.
هوش مصنوعی: من در هر لحظه بیش از پیش پرشور و پرانرژی هستم، مانند عقل ناآرام که بیوقفه در حال پرواز است؛ زیرا همچون جانم در اوج هستم.
هوش مصنوعی: من بارها به پدرم گفتم که میدانم تو هم میدانی که وقتی ما نیمهجان و بدون پا و سر در چنگ آن وجود میافتیم، چه وضعیتی خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: اگر از من ناراحت هستی، به آن شاه توجه کن که میتواند گرم و شیرینت کند، مانند دلبر من که مانند حلوایی خوشمزه است.
هوش مصنوعی: ای بینوایان، نوا و آهنگ شما مونس دلهای غمگین است. من که از قافله عشق و پرواز به دور هستم و مانند عنقای افسانهای میباشم.
هوش مصنوعی: من دیگر از صدای او خسته شدهام، اما او همچنان به یاد من خواهد بود. من مانند طوطیای هستم که عشقش شیرین است و از آن شیرینی همیشه سخن میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.