الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل
نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل
دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی
که عالمها کنی شیرین نمیآیی زهی کاهل
غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم
که گر من دیدمی رویت نماندی چشم من احول
دلا خود را در آیینه چو کژ بینی هرآیینه
تو کژ باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول
یکی میرفت در چاهی چو در چه دید او ماهی
مه از گردون ندا کردش من این سویم تو لاتعجل
مجو مه را در این پستی که نبود در عدم هستی
نروید نیشکر هرگز چو کارد آدمی حنظل
خوشی در نفی تست ای جان تو در اثبات میجویی
از آن جا جو که میآید نگردد مشکل این جا حل
تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی
تو آنی کز برای پا همیزد او رگ اکحل
در این پایان در این ساران چو گم گشتند هشیاران
چه سازم من که من در ره چنان مستم که لاتسأل
خدایا دست مست خود بگیر ار نی در این مقصد
ز مستی آن کند با خود که در مستی کند منبل
گرم زیر و زبر کردی به خود نزدیکتر کردی
که صحت آید از دردی چو افشرده شود دنبل
ز بعد این می و مستی چو کار من تو کردهستی
توکل کردهام بر تو صلا ای کاهلان تنبل
توی ای شمس تبریزی نه زین مشرق نه زین مغرب
نه آن شمسی که هر باری کسوف آید شود مختل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دلتنگی و جستجوی حقیقت اشاره دارد. شاعر در ابتدا از حالتی ناامید و غمگین صحبت میکند که به دنبال زیبایی و خوشی است، اما متوجه میشود که این چیزها در حالتی از تصنع و دورویی پیدا نمیشود. او به خود میگوید که اگر در آینه کجی ببیند، باید خودش را راست کند و از درون به جستجوی حقیقت بپردازد.
شاعر به مقایسهای میان خوشی و نفی میپردازد و میگوید که خوشی واقعی در درون انسان است و نه در جستجوی مادیات. همچنین اشاره به افرادی دارد که در آستانه گمگشتگی هستند و از خداوند میخواهد که او را در این مسیر کمک کند.
شعار در نهایت به شخصیت شمس تبریزی اشاره میکند و میگوید که او نه به مثابه یک خورشید زمینی، بلکه به عنوان حقیقتی فراتر از همه چیز باید در نظر گرفته شود. به طور کلی، شعر بیانگر جستجوی عمیق انسانی برای حقیقت و الهام از وجودی معنوی است.
هوش مصنوعی: ای چهره عبوس که تا وقتی من اینجا نیستم، روی خود را به زیبایی نمایان نکردهای، خوش به حال آن کسی که با تو در ارتباط است و از نعمت خوشروییات بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر چند قدم به جای حرص و کینه با صبوری پیش بروی، میتوانی به شیرینی عسل برسدی که میتواند جهانی را شیرین کند، اما تو همچنان تنبلی میکنی.
هوش مصنوعی: همیشه در اشتباه بودهام و به اشتباه حرف زدهام. اگر تو را میدیدم، چشمانم دیوانه نمیشدند و نمیتوانستم تو را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر خود را در آینه کج ببینی، بدان که خودت کج هستی نه آینه. اول خود را درست کن.
هوش مصنوعی: یک نفر در حین حرکت به سمت چاه، ماهی را در درون چاه دید. ماهی از آسمان به او گفت: "من این طرف هستم، اما تو عجله نکن."
هوش مصنوعی: در این دنیای پایین، انتظار نداشته باش که انسان به خوبی و زیبایی دست پیدا کند؛ چرا که مانند نیشکر که در شرایط نامناسب نمیروید، انسان نیز اگر در محیطی نادرست باشد، نمیتواند کمال یابد و به خوبیها برسد.
هوش مصنوعی: خوشی واقعی در نداشتن چیزهاست. ای جان، اگر میخواهی این را درک کنی، به جایی که خوشی میآید توجه کن و متوجه باش که اینجا هیچ مشکلی وجود ندارد که نیاز به حل داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو همان پرندهای هستی که به خاطر بروز احساسات و شوق، در آسمان آبی پرواز میکند. تو همان کسی هستی که به خاطر عشق و روحیهات، در دل دیگران زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: در این پایانگاه، وقتی آگاهان گم شدهاند، من چه کاری میتوانم انجام دهم؟ من در این راه به قدری مست و غرق در حال خودم هستم که دیگر نمیتوانم از کسی چیزی بپرسم.
هوش مصنوعی: ای خدا، دست من را در این سفر بگیر، چون اگر تو کمکم نکنی، ممکن است در حالی که مستام، به خطا بروم و به جای درست، به جایی نادرست برسم.
هوش مصنوعی: وقتی که او را به شدت تحت فشار قرار میدهی و به خود نزدیکتر میکنی، درد و رنج او باعث میشود که به حقیقت نزدیکتر شود، مانند حالتی که وقتی چیزی به شدت فشرده میشود، به حالت صحیح میرسد.
هوش مصنوعی: بعد از این که تو کار من را انجام دادی و من را در مستی و نوشیدن شراب قرار دادی، تنها به تو اعتماد کردهام. ای کسانی که تنبلی میکنید و اهالی سستی هستید، به صدای من گوش دهید.
هوش مصنوعی: ای شمس تبریزی، تو نه ناشی از مشرقی و نه از مغربی، و نه تنها آن آفتابی هستی که هر بار کسوفی بروز میکند و به طور موقتی آشفتگی ایجاد میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل
چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگیندل؟
مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت
به چشم شوخ و باطلجوی، حق من مکن باطل
به زلفین کردیم بسته به مژگان کردیم خسته
[...]
هر آن کو صبر کرد ای دل ز شهوتها در این منزل
عوض دیدست او حاصل به جان زان سوی آب و گل
چو شخصی کو دو زن دارد یکی را دل شکن دارد
بدان دیگر وطن دارد که او خوشتر بدش در دل
تو گویی کاین بدین خوبی زهی صبر وی ایوبی
[...]
گرم بازآمدی محبوبِ سیماندامِ سنگیندل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل
ایا باد سحرگاهی! گر این شب روز میخواهی
از آن خورشید خرگاهی، برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکُشم شاید
[...]
مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل
بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل
مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ
کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل
ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند
[...]
خرامان میرود دلبر به بستان وقت گل گل گل
به رخ گل گل به لب مل مل به قد چون سرو سنبل بل
سمن داری تو در بر بر به شوخی راست چون عرعر
دلت چون سنگ مرمر مر زبانت راست چون بلبل
به سنگینی چو که که که، به چستی باد صرصر صر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.