گنجور

 
مولانا

حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل

بانگ رسید کیست آن گفتم من غلام دل

شعله نور آن قمر می‌زد از شکاف در

بر دل و چشم رهگذر از بر نیک نام دل

موج ز نور روی دل پر شده بود کوی دل

کوزه آفتاب و مه گشته کمینه جام دل

عقل کل ار سری کند با دل چاکری کند

گردن عقل و صد چو او بسته به بند دام دل

رفته به چرخ ولوله کون گرفته مشغله

خلق گسسته سلسله از طرف پیام دل

نور گرفته از برش کرسی و عرش اکبرش

روح نشسته بر درش می‌نگرد به بام دل

نیست قلندر از بشر نک به تو گفت مختصر

جمله نظر بود نظر در خمشی کلام دل

جمله کون مست دل گشته زبون به دست دل

مرحله‌های نه فلک هست یقین دو گام دل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صفای اصفهانی

ساقی جان بجام من ریخت می مدام دل

گشت ز پای تا سرم مست مدام جام دل

ملک دلست رام من سکه دل بنام من

دل همگی بکام من من همگی بکام دل

صدر جلال پادشه شاه براوست متکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه