گنجور

 
مولانا

این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل

خونم به جوش آمد کند در جوی تن رقص الجمل

این رقص موج خون نگر صحرا پر از مجنون نگر

وین عشرت بی‌چون نگر ایمن ز شمشیر اجل

مردار جانی می‌شود پیری جوانی می‌شود

مس زر کانی می‌شود در شهر ما نعم البدل

شهری پر از عشق و فرح بر دست هر مستی قدح

این سوی نوش آن سوی صح این جوی شیر و آن عسل

در شهر یک سلطان بود وین شهر پرسلطان عجب

بر چرخ یک ماهست بس وین چرخ پرماه و زحل

رو رو طبیبان را بگو کان جا شما را کار نیست

کان جا نباشد علتی وان جا نبیند کس خلل

نی قاضیی نی شحنه‌ای نی میر شهر و محتسب

بر آب دریا کی رود دعوی و خصمی و جدل

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۳۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فلکی شروانی

چون نقطه نور سپهر آید ز حوت اندر حمل

پوشد چو جنت باغ را حالی و حلی و حلل

همچون ز نقض ار تنگ چین، گردد پر از سبزه زمین

همچون بهشت از حور عین، گردد پر از لاله جبل

بلبل برآرد غلغلی، چون بشکفد از گل گلی

[...]

امیرخسرو دهلوی

زینسان که از هر موی خود زنجیر صد دل می کنی

مردن هم از گیسوی خود بر خلق مشکل می کنی

هم جان و تن مأوای تو، هم دیده و دل جای تو

ای از تو ویران خانه ها هر جا که منزل می کنی

بیرون میا در آفتاب، آزرده می‌گردد تنت

[...]

رضاقلی خان هدایت

جان عرش ذات مستعان، دل عرش جان مستقل

حق‌مستوی‌برعرشِ‌جان،‌جان مستوی برعرش دل

دل‌عرش‌وجان نورجلی،دل عرش وهُوذات علی

ازهوش‌ده جان منجلی، وز جان شده دل معتدل

دل عرش روحانی بود،جان عرش رحمانی بود

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
غروی اصفهانی

ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل

وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل

ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان

وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل

ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه