زینسان که از هر موی خود زنجیر صد دل می کنی
مردن هم از گیسوی خود بر خلق مشکل می کنی
هم جان و تن مأوای تو، هم دیده و دل جای تو
ای از تو ویران خانه ها هر جا که منزل می کنی
بیرون میا در آفتاب، آزرده میگردد تنت
یا روی خود با روی او نسخه مقابل می کنی
دلها بری و خون کنی، ای ظالم، آخر رحمتی
آن دل که خواهی کرد خون بهر چه حاصل می کنی
با خار و خس خاک رهش کردم به دیده، گفت چون
می نایم از ننگ اندرون، خانه چه کهگل می کنی
بر من چه غمزه می زنی، کآمد به لب جانم ز غم
این جان یک دم مانده را بهر چه بسمل می کنی؟
ای پندگو، گر شد فزون از خوردن خون جگر
چون من نخواهم زیستن دانم چه بر دل می کنی
خاک ره خود می کنی آلوده از خون کسان
چون حق چشم ماست این، بهر چه بسمل می کنی؟
خسرو که در چاه زنخ اندازی و برناریش
جادوست، پس او را نگر، در چاه بابل می کنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عاشقانه و درد عشق اشاره دارد. شاعر به معشوق خود میگوید که آثار عشق و جدایی چقدر بر او تاثیر گذاشته و او را به شدت به درد میآورد. او از معشوق میخواهد که دیگر دلش را نشکند و به او رحم کند، زیرا هر بار که به او نگاه میکند، جانش در معرض خطر قرار میگیرد. شاعر به تلخی میگوید که چگونه معشوق باعث رنج و آزار او میشود و او را به مرگ نزدیک میسازد. در نهایت، شاعر از خرد و شوق محبت و درد درونی خود میگوید و از بیرحمی معشوق مینالد.
هوش مصنوعی: تو با هر مویی که داری، زنجیرهای محبت و وابستگی را برای دلهای بسیاری میسازی و حتی در میانسالی با زیباییهای خود هم بر مردم سختی را میبخشی.
هوش مصنوعی: تو هم روح و هم جسم من هستی، هم چشم و هم دل من به تو تعلق دارند. ای کسی که هر جا که بروی، خانهها را به ویرانی میکشی.
هوش مصنوعی: درتابش آفتاب بیرون نیا، چون باعث اذیت و ناراحتی بدنت میشود. با نگاه کردن به او، خودت را درمان میکنی.
هوش مصنوعی: ای ظالم، دلها را آزار میدهی و خون میریزی، ولی در نهایت چه بهرهای از این کار به دست میآوری؟ رحم و محبت را فراموش کردهای و دیگر نمیدانی که این دلها چه احساسی دارند.
هوش مصنوعی: من با خار و خاشاک، مسیرش را پر کردم و با چشم دیدم که او گفت: وقتی من از شرم درون دم میزنم، چرا میخواهی خانهام را کثیف کنی؟
هوش مصنوعی: چرا با ناز و غمزه به من مینگری؟ جانم به خاطر درد و رنجی که دارم، در آستانهی مرگ است. چرا میخواهی این جان را که تنها لحظهای بیش برای زندگیاش باقی نمانده، آزار دهی؟
هوش مصنوعی: ای نصیحتکننده، اگر بخواهی بیشتر از آنچه که مایهی درد و رنج است، بر من تحمیل کنی، من دیگر نمیخواهم زندگی کنم و میدانم چه بر دل تو میگذرد.
هوش مصنوعی: تو در راه خود، خاک را با خون مردم آلوده میکنی و چون حق و حقیقت برای ما اهمیت دارد، به چه دلیلی دیگران را به قتل میرسانی؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خسرو، کسی است که در موقعیت سختی قرار دارد و به نظر میرسد که تحت تأثیر سحر و جادو قرار گرفته است. بنابراین، باید احتیاط کرد و از او دوری کرد، زیرا ممکن است در دام مشکلات و دردسرهایی مشابه افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون نقطه نور سپهر آید ز حوت اندر حمل
پوشد چو جنت باغ را حالی و حلی و حلل
همچون ز نقض ار تنگ چین، گردد پر از سبزه زمین
همچون بهشت از حور عین، گردد پر از لاله جبل
بلبل برآرد غلغلی، چون بشکفد از گل گلی
[...]
این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل
خونم به جوش آمد کند در جوی تن رقص الجمل
این رقص موج خون نگر صحرا پر از مجنون نگر
وین عشرت بیچون نگر ایمن ز شمشیر اجل
مردار جانی میشود پیری جوانی میشود
[...]
جان عرش ذات مستعان، دل عرش جان مستقل
حقمستویبرعرشِجان،جان مستوی برعرش دل
دلعرشوجان نورجلی،دل عرش وهُوذات علی
ازهوشده جان منجلی، وز جان شده دل معتدل
دل عرش روحانی بود،جان عرش رحمانی بود
[...]
ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل
وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل
ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل
ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.