گنجور

 
مولانا

ندا رسید به عاشق ز عالم رازش

که عشق هست براق خدای می‌تازش

تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد

چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش

گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی

ز عشق آنک درآید به چنگل بازش

گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر

ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش

در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد

چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش

گهی که مرغ دل ما بماند از پرواز

که بست شهپر او را کی برد انگازش

مگو که غیرت هر لحظه دست می‌خاید

که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش

ز غیرتش گله کردم به خنده گفت مرا

که هر چه بند کند او تو را براندازش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش

دل خراب طپیدن گرفت از آغازش

به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله

ز دست رفت دل من چو دید سر بازش

دل از بریشم او چون کلابه گردانست

[...]

حسین خوارزمی

دلی که عشق حقیقی کند سرافرازش

سزد که باز نگوید به هیچکس رازش

دلا دو دیده بدوز و بغیر شه منگر

اگر ز غیرت او واقفی و از نازش

اگر سواره عشقی و طالب معراج

[...]

اهلی شیرازی

همای همت من آنچنان رمید از خلق

که گر بعرش در افتد مجال پروازش

ز آفتاب چنان بگذرد هم از دهشت

که ذره یی نفتد سایه بر زمین بازش

صائب تبریزی

مگر ز موج شراب است رشته سازش؟

که می دود به رگ و پی چو روح آوازش

کباب مطرب رنگین نوای عشق شوم

که ساخت گوشه نشین عندلیب راسازش

چو شیشه هرکه به آوازه می کند احسان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

به ذوق سرمه شدن خاک لیسد آوازش

به هر زمین‌ که خرام تو شوخی انگیزد

چمن به خنده نگیرد غبار گلبازش

به محفلی‌ که نگاهت جنون‌ کند تعمیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه