ای خیالت در دل من هر سحور
میخرامد همچو مه یک پاره نور
نقش خوبت در میان جان ما
آتش و شور افکند وانگه چه شور
آتشی کردی و گویی صبر کن
من ندانم صبر کردن در تنور
یاد داری کآمدی تو دوش مست
ماه بودی یا پری یا جان حور
آن سخنهایی که گفتی چون شکر
وان اشارتها که میکردی ز دور
دست بر لب میزدی یعنی که تو
از برای این دل من برمشور
دست بر لب مینهی یعنی که صبر
با لب لعلت کجا ماند صبور
رو به بالا میکنی یعنی خدا
چشم بد را از جمالم دار دور
ای تو پاک از نقشها وز روی تو
هر زمانی یوسفی اندر صدور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود اشاره دارد که همچون نوری در دل او در سحرگاهان میدرخشد. او به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر جان و دلش اشاره میکند و با اشاراتی، علاقه و اشتیاق خود را بیان میکند. شاعر به یادآوری لحظههای عاشقانه و شکرینی که میانشان بوده میپردازد و به صبوری در عشق و چالشهای آن اشاره میکند. همچنین، خواستار دور ماندن چشم بد از زیبایی معشوق است و در نهایت، معشوقش را پاک و بینقص میداند.
هوش مصنوعی: ای خیال تو در دل من در هر سحری مانند ماهی که نورش را پراکنده میکند، به آرامی و زیبایی در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: زیبایی و حضور تو در دل ما مانند آتش و شوری عمیق ایجاد کرده است که هیچ چیز نمیتواند آن را خاموش کند.
هوش مصنوعی: تو آتشی را بر پا کردی و به من میگویی صبر کن، در حالی که من نمیدانم چطور باید در این تنور گرم صبر کنم.
هوش مصنوعی: یاد داری که دیشب وقتی به حضور من آمدی، مانند ماه زیبا بودی یا همچون پرندهای دلربا یا روح یک حوری؟
هوش مصنوعی: سخنان شیرینی که تو گفتی مانند شکر است و آن نشانههایی که از دور به من میدادی، نیز معنیدار و پرمحتوا هستند.
هوش مصنوعی: دست بر روی لب میکشیدی که به معنای این بود که تو به خاطر دل من نگران نباشی.
هوش مصنوعی: وقتی دستت را بر روی لبان خود میگذاری، نشاندهنده این است که صبر و شکیبایی در کنار زیبایی و جذابیتت جایی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت بالا نگاه میکنی، در واقع از خدا میخواهی که چشمهای بد را از زیباییام دور کند.
هوش مصنوعی: ای تو که از تمام نقاشیها و تصاویر پاک و بینقصی، هر زمانی در درون تو چهرهای همچون یوسف درخشان و زیبا جلوهگر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور
آن شنیدستی که در اَقْصایِ غُور
بارْسالاری بیفتاد از ستور
گفت: «چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»
یافتم شهری مکان عیش و سور
بلکه فردوسی پر از غِلمان و حور
این عجب بنگر که عینی در ظهور
می نماید این همه اعیان چو نور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.