آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر
برریز جامی بر سرش ای ساقی همچون شکر
یا می دهش از بلبله یا خود به راهش کن هله
زیرا میان گلرخان خوش نیست عفریت ای پسر
درده می پیغامبری تا خر نماند در خری
خر را بروید در زمان از باده عیسی دو پر
در مجلس مستان دل هشیار اگر آید مهل
دانی که مستان را بود در حال مستی خیر و شر
ای پاسبان بر در نشین در مجلس ما ره مده
جز عاشقی آتش دلی کآید از او بوی جگر
گر دست خواهی پا دهد ور پای خواهی سر نهد
ور بیل خواهی عاریت بر جای بیل آرد تبر
تا در شراب آغشتهام بیشرم و بیدل گشتهام
اسپر سلامت نیستم در پیش تیغم چون سپر
خواهم یکی گویندهای آب حیاتی زندهای
کآتش به خواب اندرزند وین پرده گوید تا سحر
اندر تن من گر رگی هشیار یابی بردرش
چون شیرگیر حق نشد او را در این ره سگ شمر
قومی خراب و مست و خوش قومی غلام پنج و شش
آنها جدا وینها جدا آنها دگر وینها دگر
ز اندازه بیرون خوردهام کاندازه را گم کردهام
شدوا یدی شدوا فمی هذا حفاظ ذی السکر
هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن
ما را چو خود بیهوش کن بیهوش سوی ما نگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به می و مستانی اشاره دارد که در فضای شاد و پرجنب و جوش زندگی، انسانها از حالتهای هشیاری و عادی فاصله میگیرند. او از ساقی میخواهد تا شرابی بر او بریزد و او را از اندیشههای غمانگیز دور کند. شاعر همچنین به ویژگیهای مستان، که هم خوبی و هم بدی دارند، اشاره میکند و میگوید که افراد با توجه به حالت مستیشان، ممکن است مرتکب کارهای مختلفی شوند. در انتها، او از مخاطب میخواهد که با نوشیدن شراب، او را از این حالت هشیاری بکشاند و به دنیای خوشی و لذت منتقل کند.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی از راه رسیده است، آیا او از سرمای سرما آمده است؟ ای ساقی، مثل شکر روی او را با جامی پر از شراب بپوشان.
هوش مصنوعی: یا برای او مینوشی یا خودت باید او را به راه درست هدایت کنی، زیرا در میان دختران زیبا جایی برای کارهای زشت و ناپسند نیست، ای پسر.
هوش مصنوعی: پیامآوری در حال بیان دردها است تا اینکه دیگر هیچ خر و ناپایداری باقی نماند. در این زمان، خرها را در مییابد و از میخوردن بادهای همانند باده عیسی، دو بال به پرواز درمیآورند.
هوش مصنوعی: اگر دل هشیار و بیدار به جمع میهمانی مستان بیفتد، میتوانی درک کنی که مستان هنگام مستی به خوبی و بدی توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: ای نگهبان، در این مجلس نشستهای، رخصتی نده به کسی جز عاشقانی که آتش عشق در دل دارند و بوی دلفروشی را از آنها حس میکنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که کسی کمکت کند، باید دستت را بدهی. اگر نیاز به پا داشته باشی، باید سر را فدای آن کنی. و اگر بخواهی که چیزی را قرض بگیری، شخصی میتواند به جای آن چیز دیگری بیاورد.
هوش مصنوعی: من در نوشیدنی غرق شدم و بینهایت بیپروا و بیدل شدهام. وجودم مانند سپری است که در برابر تیغ تیز هیچگونه حمایتی ندارد.
هوش مصنوعی: من میخواهم یک سخنران را که آبی زنده و حیاتبخش دارد، بیابم؛ کسی که بتواند آتش را به خواب بیدار کند و این رازها را تا سپیدهدم بیان کند.
هوش مصنوعی: اگر در وجود من رگی هشیاری یابی، باید بدانی که او به اندازهای قوی است که به درون خود اجازه نمیدهد. اگر بفهمی که این رگ چقدر نیرومند است، نباید او را به سادگی نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: مردمی وجود دارند که خراب و شاداب هستند و دستهای دیگر از آنها، جدا از اینها، در وضعیتی متفاوت قرار دارند. هر گروهی ویژگی خاص خود را دارد و از هم متمایز هستند.
هوش مصنوعی: از اندازه فراتر رفتهام تا جایی که دیگر نمیتوانم اندازه را تشخیص دهم. اکنون در وضعیتی هستم که نمیدانم این حالت چه چیزی است و چه کسانی مراقب من هستند.
هوش مصنوعی: برو و زهر نیش ما را شیرین کن، صدای ما را بشنو. ما را به حالتی برسان که خود را فراموش کنیم و از خود بیخبر شویم، سپس به ما نگاه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
[...]
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.