انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر
انا قضینا بینکم فاستبشروا بالمنتصر
باد صبا ای خوش خبر مژده بیاور دل ببر
جانم فدات ای مژده ور بستان تو جانم ماحضر
شمشیرها جوشن شود ویرانهها گلشن شود
چشم جهان روشن شود چون از تو آید یک نظر
ای قهر بیدندان شده وی لطف صد چندان شده
جان و جهان خندان شده چون داد جانها را ظفر
هر کس که دیدت ای ضیا وان حضرت باکبریا
بادا ورا شرم از خدا گر او بلافد از هنر
نگذاشت شیر بیشهای از هست ما یک ریشهای
الا که نیم اندیشهای در روز و شب هجران شمر
ای آفرین بر روی شه کز وی خجل شد روی مه
کوران به دیده گفته خه بشنوده لطفش گوش کر
از عشق آن سلطان من وان دارو و درمان من
کی سیر گردد جان من در جان من جوع البقر
ان کان عیشا قد هجر و اختل عقلی من سهر
والله روحی ما نفر والله روحی ما کفر
من ابروش او ماه وش او روز و من همچو شبش
او جان و من چون قالبش حیران از آن خوبی و فر
آه از دعا بیسامعی جرم و گنه بیشافعی
درد و الم بینافعی رویم چو زر بیسیمبر
کی باشد آن در سفته من الحمدلله گفته من
مستطرب و خوش خفته من در سایههای آن شجر
تا دیدمی جانان خود من جویمی درمان خود
که گویمش هجران خود بنمایمش خون جگر
ای گوهر بحر بقا چون حق تو بس پنهان لقا
مخدوم شمس الدین را تبریز شهر و مشتهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل ابیاتی از شاعری است که به عشق و شوق به محبوب خود میپردازد. شاعر به شفافیت و روشنی چشمانش در دیدن حقایق پنهان اشاره میکند و از پیروزی و خوشحالی ناشی از دیدار معشوق سخن میگوید. او به زیبایی و قدرت محبوب خود میبالد و ابراز میکند که وجود او باعث شادی و خنده در جانها شده است. شاعر همچنین از درد و رنج ناشی از جدایی و هجران صحبت میکند و به دردی که عشق به معشوق بر دلش میگذارد، اشاره میکند. به طور کلی، مضمون اصلی این ابیات عشق، شوق و آرزوی وصال معشوق است.
هوش مصنوعی: ما چشمانتان را گشودیم تا به اسرار ناپیدا راهیابید، ما میان شما قضاوت کردیم پس به پیروزی و خوشحالی نزدیک باشید.
هوش مصنوعی: باد صبا، ای حامل خبرهای خوش، لطفاً مژدهای بیاور که دل مرا شاد کند. جانم فدای تو، ای مژده! اگر تو مرا نخواهی، زندگیام بیمعناست.
هوش مصنوعی: شمشیرها دیگر کارایی ندارد و ویرانیها به باغی سرسبز تبدیل میشود. چشمهای دنیا روشن و پرنور میشود وقتی که یک نگاه از تو بیافتد.
هوش مصنوعی: ای عزیز، که به خاطر غم و درد نمیوانی لبخند بزنی، اما رحمت و لطف تو چندین برابر شده است؛ جان و جهان را شاد کردهای. وقتی که پیروزی و موفقیت جانها را بخشیدهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، ای نور و روشنی، باید از خدا شرم کند اگر از هنر و شخصیت خود فاصله بگیرد و کمتوجهی کند.
هوش مصنوعی: شیر بیشهای اجازه نداد که از وجود ما حتی یک ریشه هم باقی بماند، مگر اینکه در روز و شب غم و اندوهمان، به آن نیم فکر و اندیشهای بپردازیم.
هوش مصنوعی: ای کاش ستمگری از زیبایی او شرمنده شود، همانطور که ماه در مقابل چهرهاش کوچک و ناتوان به نظر میآید. شنیدن نیکیهای او برای کسی که گوشش کر است، همچون خواستهای ناچیز و بیفایده است.
هوش مصنوعی: از عشق آن شاه، دارو و درمانم، آیا جانم از عشق او سیر میشود؟ در وجودم، گرسنگی و نیاز به عشق حس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر زندگیام را ترک کرده باشد و از خواب بیدار شدن، عقلِ من را مختل کرده باشد، به خدا قسم، روح من هرگز جدا نخواهد شد و به خدا قسم، روح من هرگز کافر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من چهرهاش را همانند ماه میبینم و او را درخشان و روزوار میدانم، در حالی که خودم مثل شب هستم. من جان او را دوست دارم و از زیبایی و نیکویی او به شدت گیج و حیران هستم.
هوش مصنوعی: آه از دعاهایی که به جایی نمیرسند، گناه و خطاهایی که بدون پشتیبانی و شفاعت هستند، درد و رنجی که فایدهای ندارد. رویم همچون طلا که بدون سیمرغ به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند آن را درک کند؟ شکر خدا که من در این شرایط، آرام و راحت به خواب رفتهام، در سایههای آن درخت.
هوش مصنوعی: وقتی که معشوقم را دیدم، به دنبال دوای جانم هستم تا به او بگویم که جداییام را به نمایش بگذارم؛ جداییای که قلب مرا به درد آورده است.
هوش مصنوعی: ای گوهر بزرگ و ارزشمند که در عمق ابدیت نهفتهای، همچنان که حقیقت تو بسیار پنهان و ناشناخته است، در شهر تبریز مشهور و معروف به خدمتگزاری شمسالدین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
[...]
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.