شکر کز لطف الهی کرد تسخیر جهان
همچو مهر از تیغ عالمگیر شاه دینپناه
شمع بزمافروز دولت ماه اوج سلطنت
آفتاب برج حشمت سایهٔ لطف اله
وارث ملک سلیمان صاحب تخت کیان
ثانی صاحب قرآن شاه جهان طهماسب شاه
نافذالامری که گردون از ازل دارد به گوش
حلقه بهر بندگیش از گوشوار مهر و ماه
شوکتآیینی که گر با پلهٔ تمکین او
کوه را سنجی سبکتر آید از یک برگ کاه
معدلتکیشی که در ایام عدل او سزد
کار شبنم زآتش سوزان اگر بیند گیاه
ساخت عالیمنظری کز ارتفاعش دور نیست
گر فتد گاه تماشای از سر گردون کلاه
بر فراز بام او هرکس که آید بنگرد
چون مه کنعان ز پستی مهر را در قعر چاه
بر فراز بامش ار خواهد رساند خویش را
توسن اندیشه از رفتار ماند نیمه راه
گرچه در گامی ز سرعت این سمند تیزرو
از دو عالم بگذرد زآن سان که از عینک نگاه
این بلند ایوان کیوانپایه چون اتمام یافت
زاهتمام شاه گردونشوکت و انجُمسپاه
کلک مشتاق از پی تاریخش این مصرع نوشت
دیدهٔ بد دور زاین ایوان گردون دستگاه