گنجور

 
مشتاق اصفهانی

فروغ مشعله دودمان مرتضوی

که همچو مهر بر آفاق مدتی تابید

مه سپهر شرف میرزا شفیع که بود

چه طعنه‌ها زد رخشندگیش بر خورشید

غروب کرد چنان تیره ساخت عالم را

که هیچکس نشناسد سیاه را ز سفید

چو مرغ روح وی از آشیان عالم قدس

بسوی سد ره از این آشیان تنگ پرید

نوشت خامه مشتاق بهر تاریخش

بسد ره جای محمد شفیع شد جاوید